فیک جداناپذیر پارت ۶۱
فیک جداناپذیر پارت ۶۱
استاید دوم میلی
از زبان ات
خواستم از اتاقش خارج شم اما قبل از اینکه از اتاقش برم بیرون گفت: اگه ناراحتت کردم ازت معذرت می خوام
چند لحظه مکث کردم ولی بعدش رفتم پایین دستامو رو هم گزاشتم و با اخم نشستم رو کاناپه کنار آجوما و عمه میا
عمه میا: چی شده باز چرا ناراحتی؟
......
آجوما: چیزی شده به من بگو؟
ات: یه دختر به اسم میلی که ظاهراً دختر عموی جونگ کوکه اومده اینجا و بهم میگه که سادم
آجوما با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: میلی؟
سرمو به معنی آره تکون دادم و گفتم: میشناسیش؟
آجوما: از دستش ناراحت نشو اون واقعاً دختر خیلی خوب و مهربونیه یه مدت که باهاش باشی میفهمی که چقدر مهربون و دوست داشتنیه
ات: چرا بهم گفت که سادم؟
آجوما: این حرفشو به دل نگیر اون هیچ وقت به کسی بی احترامی نکرده اونم مثل تو قلبش پاک و معصومه
ات: جونگ کوک گفت که دختر عموشه ولی من فکر میکنم چیزی بیشتر از این باشن
آجوما صداش رو آروم تر کرد و گفت: سعی نکن اذیتش کنی اون قلبش شکسته...
اون قبلاً درست سه سال پیش نامزد جونگ کوک بوده ولی ازدواج شون یه ازدواج اجباری بوده چون پدر جونگ کوک قبل از اینکه بمیره جونگ کوک رو به اجبار مجبور کرد که با میلی ازدواج کنه...
بعد از اینکه پدر جونگ کوک می میره جونگ کوک و میلی از هم جدا میشن چون جونگ کوک اصلا هیچ حسی به میلی نداشته و میلی هم ناخواسته به اجبار به ازدواج با جونگ کوک در اومده ولی میلی همیشه جونگ کوک رو دوست داشته
هنوز به جونگ کوک یه حسایی داره ولی جونگ کوک نمی خواد باهاش باشه و بخاطر همین اون از این بابت یکم ناراحت و غمگینه
ات: یعنی اونا قبلاً با هم نامزد بودن؟ میلی دوست داشته با جونگ کوک باشه؟
آجوما: میلی جونگ کوک رو خیلی دوست داشته و خیلی هم دوست داشت باهاش باشه ولی این عشق یه عشق یه طرفه بوده و جونگ کوک بهش حسی نداشته
یدفه دیدم میلی از پست سرم ظاهر شد سریع بحث رو عوض کردن نمی خواستن میلی از این بابت چیزی بشنوه
آجوما از جاش بلند شد و رفت میلی رو تو بغلش گرفت
آجوما: خیلی دلم برات تنگ شده بود میلی آخرین باری که دیدمت سه سال پیش بود
میلی: منم دلم براتون خیلی تنگ شده بود
میلی بزرگ سمت من و روبه روم قرار گرفت و گفت: بابت حرفم که ناراحت نشدی؟ منظوری نداشتم امید وارم ازم بد برداشت نکرده باشی
بهش لبخند زدم و گفتم: نه معلومه که ناراحت نشدم فراموشش کن
میلی: خوشحالم که اینو ازت میشنوم دوست دارم با هم دوستای خوبی باشیم شایدم مثل دوتا خواهر
آجوما: میلی جونم ات هم دقیقاً مثل خودته خیلی مهربون و آرومه
میلی: اونقدری خوب هست که جونگ کوک خواسته باهاش باشه خوشحالم که تونسته بالاخره کسی رو پیدا کرده که باعث شده انقدر تغییر کنه و غم هاش تبدیل به لبخند و خوشحالی شده...
استاید دوم میلی
از زبان ات
خواستم از اتاقش خارج شم اما قبل از اینکه از اتاقش برم بیرون گفت: اگه ناراحتت کردم ازت معذرت می خوام
چند لحظه مکث کردم ولی بعدش رفتم پایین دستامو رو هم گزاشتم و با اخم نشستم رو کاناپه کنار آجوما و عمه میا
عمه میا: چی شده باز چرا ناراحتی؟
......
آجوما: چیزی شده به من بگو؟
ات: یه دختر به اسم میلی که ظاهراً دختر عموی جونگ کوکه اومده اینجا و بهم میگه که سادم
آجوما با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: میلی؟
سرمو به معنی آره تکون دادم و گفتم: میشناسیش؟
آجوما: از دستش ناراحت نشو اون واقعاً دختر خیلی خوب و مهربونیه یه مدت که باهاش باشی میفهمی که چقدر مهربون و دوست داشتنیه
ات: چرا بهم گفت که سادم؟
آجوما: این حرفشو به دل نگیر اون هیچ وقت به کسی بی احترامی نکرده اونم مثل تو قلبش پاک و معصومه
ات: جونگ کوک گفت که دختر عموشه ولی من فکر میکنم چیزی بیشتر از این باشن
آجوما صداش رو آروم تر کرد و گفت: سعی نکن اذیتش کنی اون قلبش شکسته...
اون قبلاً درست سه سال پیش نامزد جونگ کوک بوده ولی ازدواج شون یه ازدواج اجباری بوده چون پدر جونگ کوک قبل از اینکه بمیره جونگ کوک رو به اجبار مجبور کرد که با میلی ازدواج کنه...
بعد از اینکه پدر جونگ کوک می میره جونگ کوک و میلی از هم جدا میشن چون جونگ کوک اصلا هیچ حسی به میلی نداشته و میلی هم ناخواسته به اجبار به ازدواج با جونگ کوک در اومده ولی میلی همیشه جونگ کوک رو دوست داشته
هنوز به جونگ کوک یه حسایی داره ولی جونگ کوک نمی خواد باهاش باشه و بخاطر همین اون از این بابت یکم ناراحت و غمگینه
ات: یعنی اونا قبلاً با هم نامزد بودن؟ میلی دوست داشته با جونگ کوک باشه؟
آجوما: میلی جونگ کوک رو خیلی دوست داشته و خیلی هم دوست داشت باهاش باشه ولی این عشق یه عشق یه طرفه بوده و جونگ کوک بهش حسی نداشته
یدفه دیدم میلی از پست سرم ظاهر شد سریع بحث رو عوض کردن نمی خواستن میلی از این بابت چیزی بشنوه
آجوما از جاش بلند شد و رفت میلی رو تو بغلش گرفت
آجوما: خیلی دلم برات تنگ شده بود میلی آخرین باری که دیدمت سه سال پیش بود
میلی: منم دلم براتون خیلی تنگ شده بود
میلی بزرگ سمت من و روبه روم قرار گرفت و گفت: بابت حرفم که ناراحت نشدی؟ منظوری نداشتم امید وارم ازم بد برداشت نکرده باشی
بهش لبخند زدم و گفتم: نه معلومه که ناراحت نشدم فراموشش کن
میلی: خوشحالم که اینو ازت میشنوم دوست دارم با هم دوستای خوبی باشیم شایدم مثل دوتا خواهر
آجوما: میلی جونم ات هم دقیقاً مثل خودته خیلی مهربون و آرومه
میلی: اونقدری خوب هست که جونگ کوک خواسته باهاش باشه خوشحالم که تونسته بالاخره کسی رو پیدا کرده که باعث شده انقدر تغییر کنه و غم هاش تبدیل به لبخند و خوشحالی شده...
۲۵.۷k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.