فیک جداناپذیر پارت ۶۰
فیک جداناپذیر پارت ۶۰
از زبان ات
یدفه صدای باز شدن در اومد اینبار باید جونگ کوک باشه از رو زانو هام بلند شدم رفتم تا مطمئن شم خودشه یا نه
اما وقتی رسیدم دیدم یه دختر جوون که خیلی هم خوشگل و شیک بود وارد اتاق شد و بعد از اون جونگ کوک همراهش پشت سرش وارد اتاق شد
دختره ظاهراً با جونگ کوک خیلی جور بود یعنی کیه؟ چرا جونگ کوک باید یه دختر دیگه ای رو بجز من اطرافش داشته باشه؟ یعنی دوست دخترشه؟ معلومه که هست من فقط گروگانشم
دختره یه ساک کوچیک دستش بود اصلا نمی دونستم کیه تا به حال ندیده بودمش
با جونگ کوک اومدن سمتم
جونگ کوک: برای اینکه سوال و ابهامی نباشه معرفی می کنم ات این میلیه دختر عموی من
رو به میلی کرد و گفت: میلی این کیم اته دختر کیم وون شیک
میلی دستش رو سمتم دراز کرد و گفت: سلام امید وارم بتونیم با هم دوستای خوبی بشیم می تونی
بعد از چند لحظه مکث کردن به نگاهی به جونگ کوک کردم بعد یه نگاهی به میلی ظاهراً دختر بدی به نظر نمی اومد مهربون و آروم بود حس خوبی بهم میداد نمی تونیم فعلا قضاوتش کنم شناختی ازش نداشتم
دستشو گرفتم و منم با لبخند گفتم: منم امید وارم خانوم میلی
میلی: لطفاً منو به اسمم صدا بزن لازم نیست باهام رسمی باشی
سرمو به معنی تأکید حرفش تکون دادم
جونگ کوک: اون یه مدت قراره اینجا بمونه بعد میره امید وارم تو این مدت بتونین با هم کنار بیاین
میلی رو به جونگ کوک کرد و گفت: نگران نباش تو که منو میشناسی قطعا قراره با هم دوستای خوبی بشیم مگه نه ات؟
جونگ کوک: میلی اتاق تو آمادست برو یکم استراحت کن من شب برمیگردم
تا جونگ کوک داشت می رفت میلی سریع برگشت سمتش و گفت: میشه جاسمین رو برام بیاری بدون اون نمی تونم اینجا راحت باشم خواهش می کنم اگه میشه بیارش پیشم
جونگ کوک سرشو به معنی باشه تکون داد بعد رفت
بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه
بعد از چند دقیقه سکوت میلی گفت: خب من خیلی حرفا دارم که بهت بزنم
ات: چه حرفایی؟
دستمو گرفت و برد تو یکی از اتاقا که ظاهراً جونگ کوک بهش اون اتاق رو داده بود وسایلاش رو چید خیلی شیک و زیبا بود یه آرامش خاصی رو انتقال می کرد
تو همین چند دقیقه ی اول تونستم حس خوبی باهاش بگیرم
ات: تو واقعاً دختر عموی جونگ کوکی؟
میلی برگشت سمتم و با لبخند گفت: بهش اعتماد داری؟ بهت چیزی در مورد من نگفته؟
ات: نه تا به امروز حتی اسمتم به گوشم نخورده بود ولی
بگو ببینم مگه تو دقیقا کی هستی؟
میلی: شنیدی که خودش چی گفت من دختر عموشم معلومه که بهش اعتماد نداری تو دختر خیلی ساده ای هستی البته نسبت به سنت این طبیعیه
اخمام رفت تو هم منظورش چی بود که سادم؟
از زبان ات
یدفه صدای باز شدن در اومد اینبار باید جونگ کوک باشه از رو زانو هام بلند شدم رفتم تا مطمئن شم خودشه یا نه
اما وقتی رسیدم دیدم یه دختر جوون که خیلی هم خوشگل و شیک بود وارد اتاق شد و بعد از اون جونگ کوک همراهش پشت سرش وارد اتاق شد
دختره ظاهراً با جونگ کوک خیلی جور بود یعنی کیه؟ چرا جونگ کوک باید یه دختر دیگه ای رو بجز من اطرافش داشته باشه؟ یعنی دوست دخترشه؟ معلومه که هست من فقط گروگانشم
دختره یه ساک کوچیک دستش بود اصلا نمی دونستم کیه تا به حال ندیده بودمش
با جونگ کوک اومدن سمتم
جونگ کوک: برای اینکه سوال و ابهامی نباشه معرفی می کنم ات این میلیه دختر عموی من
رو به میلی کرد و گفت: میلی این کیم اته دختر کیم وون شیک
میلی دستش رو سمتم دراز کرد و گفت: سلام امید وارم بتونیم با هم دوستای خوبی بشیم می تونی
بعد از چند لحظه مکث کردن به نگاهی به جونگ کوک کردم بعد یه نگاهی به میلی ظاهراً دختر بدی به نظر نمی اومد مهربون و آروم بود حس خوبی بهم میداد نمی تونیم فعلا قضاوتش کنم شناختی ازش نداشتم
دستشو گرفتم و منم با لبخند گفتم: منم امید وارم خانوم میلی
میلی: لطفاً منو به اسمم صدا بزن لازم نیست باهام رسمی باشی
سرمو به معنی تأکید حرفش تکون دادم
جونگ کوک: اون یه مدت قراره اینجا بمونه بعد میره امید وارم تو این مدت بتونین با هم کنار بیاین
میلی رو به جونگ کوک کرد و گفت: نگران نباش تو که منو میشناسی قطعا قراره با هم دوستای خوبی بشیم مگه نه ات؟
جونگ کوک: میلی اتاق تو آمادست برو یکم استراحت کن من شب برمیگردم
تا جونگ کوک داشت می رفت میلی سریع برگشت سمتش و گفت: میشه جاسمین رو برام بیاری بدون اون نمی تونم اینجا راحت باشم خواهش می کنم اگه میشه بیارش پیشم
جونگ کوک سرشو به معنی باشه تکون داد بعد رفت
بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه
بعد از چند دقیقه سکوت میلی گفت: خب من خیلی حرفا دارم که بهت بزنم
ات: چه حرفایی؟
دستمو گرفت و برد تو یکی از اتاقا که ظاهراً جونگ کوک بهش اون اتاق رو داده بود وسایلاش رو چید خیلی شیک و زیبا بود یه آرامش خاصی رو انتقال می کرد
تو همین چند دقیقه ی اول تونستم حس خوبی باهاش بگیرم
ات: تو واقعاً دختر عموی جونگ کوکی؟
میلی برگشت سمتم و با لبخند گفت: بهش اعتماد داری؟ بهت چیزی در مورد من نگفته؟
ات: نه تا به امروز حتی اسمتم به گوشم نخورده بود ولی
بگو ببینم مگه تو دقیقا کی هستی؟
میلی: شنیدی که خودش چی گفت من دختر عموشم معلومه که بهش اعتماد نداری تو دختر خیلی ساده ای هستی البته نسبت به سنت این طبیعیه
اخمام رفت تو هم منظورش چی بود که سادم؟
۲۹.۱k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.