part 6
part 6
ویو ات
از خونه جیمین خارج شدم و به سرعت رفتم خونه وارده خونه شدم به مادر سلام کردم رفتم اوتاقم که بعد از چند مین مادر اومد
م/ت: دخترم شام حاضره
ات : چشم مادر
صبح روزه بعد
با صدایه گوشیم از خواب بیدار شدم یه دوش گرفتم یه تیشرت مشکی با شلوار پوشیدم رفتم سالون همه نشسته بودن صبحونه میخورن منم شروع به خوردن صبحونه کردم از وقتی یه لقمه تویه دهنم گذاشتم جیمین تویه فکرم بود همش تویه ذهنم بود
ویو جیمین
صبح با صدایه انیوپ بیدار شدم
انیوپ : آقا بیدار شدین یه اتفاقی افتاده
جیمین : چیشده( چشماش بسته بود و با حالت خابالو میگفت )
انیوپ : راستش خانم ات در خطرن
جیمین : چی(از خوابش پرید و رویه تخت نشست )
انیوپ : راستش اون عوضیا گفتن که باید تراشه رو بهش بدیم اما شما بهش گفتین که گمش کردین اونا باور نکردن و از ات عکس گرفتن و واسم فرستادن میگن اون روز فقد اینشون رو ملاقات کردن پس به دستش ات دادین
جیمین : اون عکسارو بده به من
انیوپ : بله فرمائید
جیمین: این عکسارو دیروز گرفتن ات دیروز این لباس رو پوشیده بود یعنی جونش در ختره
(نقته هیچ کس از مافیا بودنه جیمین خبر نداره حتا دوستش جونکوک)
ویو جیمین
زود لباسامو عوض کردم و رفتم دانشگاه ات
انگار هنوز نرسیده اونهاش با صدایه بلند گفتم
جیمین : اتتتتتتت
ات : جیمین ت اینجا چیکار میکنی
بدو بدو رفتم پیشه جیمین
ات : اینجا چیکار میکنی
جیمین : ببین ات اون روز که اولین بار همو دیدیم ات یه تراشه ندیدی ازم گم شده
ات : آهان من یکی رویه زمین همونجا پیدا کردم چرا
جیمین : بیا کارت دارم
دستشو گرفتم و دنباله خودم کشوندمش سمته ماشین
ات : دستمو ول کن
جیمین : جونت در خطره
ات : باید برم دیرم میشه
دستشو از دستم هول دادم و رفتم تویه دانشگاه
جیمین :ای بابا از دسته ات
ویو ات
وقتی داره حیاط شدم هیچ کس نبود یکی دستمو گرفت و دنباله خودش کشوند جایی که کسی نباشه چهرشو ندیدم دستمالی رویه دهنم گذاشتن و منم همش تقلا میکردم و می گفتم جیمین کمکم کن دیگه چشمام سیاهی رفت
ویو جیمین
همه دانشجوها اومدن بیرون اما ات نبود خیلی نگرانش بودم و به
انیوپ : آقا چیشده
جیمین : من مطمئنم که ات رو دزدیدن باید بهشون زنگ بزنم
انیوپ: از کجا میدونی
جیمین : از صبح تا الان اینجا وایستادم الان عصره تازه سره کار هم نرفته آهان داره زنگ میزنه
مکالمه جیمین با مرده
جیمین : ای عوضی (با صدایه بلند)
مرده : ای وای شیرینکت پیشه ماست
جیمین : اگه به یه تاره موش اسیب برسونید دنیارو براتون جهنم میکنم
انیوپ: آقا من میدونم که الان کجاست یه برنامه تویه گوشیته که وقتی با هرکی حرف میزنی جاشو پیدا میکنی
(وقتی جیمین داشت با مرده حرف میزد انیوپ اینارو بهش گفت در حالی که جیمین داشت با مرده حرف میزد انیوپ تونست که جاشون رو پیدا کنه
ادامه دارد..
ویو ات
از خونه جیمین خارج شدم و به سرعت رفتم خونه وارده خونه شدم به مادر سلام کردم رفتم اوتاقم که بعد از چند مین مادر اومد
م/ت: دخترم شام حاضره
ات : چشم مادر
صبح روزه بعد
با صدایه گوشیم از خواب بیدار شدم یه دوش گرفتم یه تیشرت مشکی با شلوار پوشیدم رفتم سالون همه نشسته بودن صبحونه میخورن منم شروع به خوردن صبحونه کردم از وقتی یه لقمه تویه دهنم گذاشتم جیمین تویه فکرم بود همش تویه ذهنم بود
ویو جیمین
صبح با صدایه انیوپ بیدار شدم
انیوپ : آقا بیدار شدین یه اتفاقی افتاده
جیمین : چیشده( چشماش بسته بود و با حالت خابالو میگفت )
انیوپ : راستش خانم ات در خطرن
جیمین : چی(از خوابش پرید و رویه تخت نشست )
انیوپ : راستش اون عوضیا گفتن که باید تراشه رو بهش بدیم اما شما بهش گفتین که گمش کردین اونا باور نکردن و از ات عکس گرفتن و واسم فرستادن میگن اون روز فقد اینشون رو ملاقات کردن پس به دستش ات دادین
جیمین : اون عکسارو بده به من
انیوپ : بله فرمائید
جیمین: این عکسارو دیروز گرفتن ات دیروز این لباس رو پوشیده بود یعنی جونش در ختره
(نقته هیچ کس از مافیا بودنه جیمین خبر نداره حتا دوستش جونکوک)
ویو جیمین
زود لباسامو عوض کردم و رفتم دانشگاه ات
انگار هنوز نرسیده اونهاش با صدایه بلند گفتم
جیمین : اتتتتتتت
ات : جیمین ت اینجا چیکار میکنی
بدو بدو رفتم پیشه جیمین
ات : اینجا چیکار میکنی
جیمین : ببین ات اون روز که اولین بار همو دیدیم ات یه تراشه ندیدی ازم گم شده
ات : آهان من یکی رویه زمین همونجا پیدا کردم چرا
جیمین : بیا کارت دارم
دستشو گرفتم و دنباله خودم کشوندمش سمته ماشین
ات : دستمو ول کن
جیمین : جونت در خطره
ات : باید برم دیرم میشه
دستشو از دستم هول دادم و رفتم تویه دانشگاه
جیمین :ای بابا از دسته ات
ویو ات
وقتی داره حیاط شدم هیچ کس نبود یکی دستمو گرفت و دنباله خودش کشوند جایی که کسی نباشه چهرشو ندیدم دستمالی رویه دهنم گذاشتن و منم همش تقلا میکردم و می گفتم جیمین کمکم کن دیگه چشمام سیاهی رفت
ویو جیمین
همه دانشجوها اومدن بیرون اما ات نبود خیلی نگرانش بودم و به
انیوپ : آقا چیشده
جیمین : من مطمئنم که ات رو دزدیدن باید بهشون زنگ بزنم
انیوپ: از کجا میدونی
جیمین : از صبح تا الان اینجا وایستادم الان عصره تازه سره کار هم نرفته آهان داره زنگ میزنه
مکالمه جیمین با مرده
جیمین : ای عوضی (با صدایه بلند)
مرده : ای وای شیرینکت پیشه ماست
جیمین : اگه به یه تاره موش اسیب برسونید دنیارو براتون جهنم میکنم
انیوپ: آقا من میدونم که الان کجاست یه برنامه تویه گوشیته که وقتی با هرکی حرف میزنی جاشو پیدا میکنی
(وقتی جیمین داشت با مرده حرف میزد انیوپ اینارو بهش گفت در حالی که جیمین داشت با مرده حرف میزد انیوپ تونست که جاشون رو پیدا کنه
ادامه دارد..
۸.۲k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.