part7
part7
(خلاصه بگم که جیمین جلوش رو گرفت ات تویه ماشینی بیهوش بود جیمین با چند تا از دستیارش بهشون حمله کردن افراده جیمین با اونا درگیر شدن جیمین هم رفت پیشه ات )
ویو جیمین
ات بیهوش بود منم براید استایل بغلش کردم و بردمش تویه ماشینه خودم خودمم سوار شدم و بردمش خونه باغ براید استایل بغلش کردم بردمش تویه سالون رویه مبل گذاشتمش و پتو رو روش انداختم و به چهرش نگاه کردم همینجوری نگاهش میکردم و چشمم خورد به لباش لبامو خیلی دارم نزدیکش کردم و لباشو بوسیدم و بلند شدم چند تا کار داشتم که باید انجامش بدم دو ساعت کارم طدل کشید تویه اوتاقه کارم بودم و رفتم سالون که ات همون جوری خواب بود نگرانش شدم و رفتم دستمو گذاشتم رویه شونش و تکونش دادم
جیمین : ات بیدار شو
چند بار صداش زدم اما بیدار نشد زود دکتر رو خبر کردم
دکتر : تعصیره دارویه خوابآور بود بدنش خیلی ضعیفه و تاقته هیچ داروییو نداره حتا شاید بالا هم بیاره
جیمین : خوب چیکار باید بکنم
دکتر : من بهش دارو میدم به خودش بده خوب میشه
جیمین : باشه
ویو جیمین
دکتر رفت منم همون جوری به نگاه میکردم تا اینکه چشماش رو باز کرد
جیمین : بیدار شدی
ات : من چم شده
جیمین : چیزی نیست
ات : جیمین خیلی سرگیجه دارم
جیمین : اشکالی نداره خوب میشی تعصیره دارو هاست
یوهی حالت تعوع گرفتم و زود رفتم سمته دستشویی جیمین هم دنبالم اومد
جیمین : خوبی
ات خیلی بالا آورد منم موهاشو براش جم کردم تا راحت باشه سرشو بالا آورد و رویه تیشرتش بالا آورد
ات :خیلی معذرت میخواهم (با بی حالی)
کم کم چشمام سیاهی رفت و دستایی دوره کمرم حلقه شد
جیمین : ای بابا چی شد
ات نزدیک بود بیافته ولی من گرفتمش نمیدونستم چیکار کنم با این لباسا که نمیشه ببرمش پس تیشرتشو بالا کشیدم و تیشرتشو در آوردم یه نیم تنه پوشیده بود براید استایل بغلش کردم بردمش تویه اوتاقم رویه تخت گذاشتمش به صورتش نگاه کردم اینه ماه میموند یه دارویی بود باید بهش میدادم نمیدونستم چجوری بهش بدم اول دارو رو تویه دهنم گذاشتم و لبامو گذاشتم رویه لباش دارو رو کردم تویه دهنش بعدش لبامو از لباش جدا کردم اونم دارو رو قورت داد
ادامه دارد.....
(خلاصه بگم که جیمین جلوش رو گرفت ات تویه ماشینی بیهوش بود جیمین با چند تا از دستیارش بهشون حمله کردن افراده جیمین با اونا درگیر شدن جیمین هم رفت پیشه ات )
ویو جیمین
ات بیهوش بود منم براید استایل بغلش کردم و بردمش تویه ماشینه خودم خودمم سوار شدم و بردمش خونه باغ براید استایل بغلش کردم بردمش تویه سالون رویه مبل گذاشتمش و پتو رو روش انداختم و به چهرش نگاه کردم همینجوری نگاهش میکردم و چشمم خورد به لباش لبامو خیلی دارم نزدیکش کردم و لباشو بوسیدم و بلند شدم چند تا کار داشتم که باید انجامش بدم دو ساعت کارم طدل کشید تویه اوتاقه کارم بودم و رفتم سالون که ات همون جوری خواب بود نگرانش شدم و رفتم دستمو گذاشتم رویه شونش و تکونش دادم
جیمین : ات بیدار شو
چند بار صداش زدم اما بیدار نشد زود دکتر رو خبر کردم
دکتر : تعصیره دارویه خوابآور بود بدنش خیلی ضعیفه و تاقته هیچ داروییو نداره حتا شاید بالا هم بیاره
جیمین : خوب چیکار باید بکنم
دکتر : من بهش دارو میدم به خودش بده خوب میشه
جیمین : باشه
ویو جیمین
دکتر رفت منم همون جوری به نگاه میکردم تا اینکه چشماش رو باز کرد
جیمین : بیدار شدی
ات : من چم شده
جیمین : چیزی نیست
ات : جیمین خیلی سرگیجه دارم
جیمین : اشکالی نداره خوب میشی تعصیره دارو هاست
یوهی حالت تعوع گرفتم و زود رفتم سمته دستشویی جیمین هم دنبالم اومد
جیمین : خوبی
ات خیلی بالا آورد منم موهاشو براش جم کردم تا راحت باشه سرشو بالا آورد و رویه تیشرتش بالا آورد
ات :خیلی معذرت میخواهم (با بی حالی)
کم کم چشمام سیاهی رفت و دستایی دوره کمرم حلقه شد
جیمین : ای بابا چی شد
ات نزدیک بود بیافته ولی من گرفتمش نمیدونستم چیکار کنم با این لباسا که نمیشه ببرمش پس تیشرتشو بالا کشیدم و تیشرتشو در آوردم یه نیم تنه پوشیده بود براید استایل بغلش کردم بردمش تویه اوتاقم رویه تخت گذاشتمش به صورتش نگاه کردم اینه ماه میموند یه دارویی بود باید بهش میدادم نمیدونستم چجوری بهش بدم اول دارو رو تویه دهنم گذاشتم و لبامو گذاشتم رویه لباش دارو رو کردم تویه دهنش بعدش لبامو از لباش جدا کردم اونم دارو رو قورت داد
ادامه دارد.....
۱۰.۲k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.