عشق پنهانp10
عشق پنهانp10
(خوابگاه پسران)
دامیان:اه چرا نیومد؟ نکنه منصرف شد؟ (صدای زنگ در می اید دامیان در را باز میکند) انیا:سلام دامیان سان، دامیان:س.... س... سلام انیا بیا شروع کنیم انیا:البته! (شروع به درس خواندن میکنند) انیا:یکم استراحت کنیم 2 ساعته که داریم درس می خوانیم دامیان:باشه انیا:اها یادم رفته بود از پدرم اجازه گرفتم که شب هم بمونم(دامیان شوکه میشود و درحالی که سرخ شده است) (نویسنده:دامیان چرا انقدر سرخ و سفید میشی اخه🤔🤣) دامیان:یعنی شب هم میخوای بمونی؟، انیا:اره دامیان:ب.... ب.... باشه ولی لباس خواب چی؟ انیا:گرفتم.. (به کیفش اشاره می کند) دامیان:خب باشه بیا ادامه بدیم انیا:اوهوم....
(فلش زمانی به بعد از درس خواندن)
(این داستان ادامه دارد✅)
ببخشید یکم کوتاه شد دارم میرم مدرسه بخاطر اون💜
(خوابگاه پسران)
دامیان:اه چرا نیومد؟ نکنه منصرف شد؟ (صدای زنگ در می اید دامیان در را باز میکند) انیا:سلام دامیان سان، دامیان:س.... س... سلام انیا بیا شروع کنیم انیا:البته! (شروع به درس خواندن میکنند) انیا:یکم استراحت کنیم 2 ساعته که داریم درس می خوانیم دامیان:باشه انیا:اها یادم رفته بود از پدرم اجازه گرفتم که شب هم بمونم(دامیان شوکه میشود و درحالی که سرخ شده است) (نویسنده:دامیان چرا انقدر سرخ و سفید میشی اخه🤔🤣) دامیان:یعنی شب هم میخوای بمونی؟، انیا:اره دامیان:ب.... ب.... باشه ولی لباس خواب چی؟ انیا:گرفتم.. (به کیفش اشاره می کند) دامیان:خب باشه بیا ادامه بدیم انیا:اوهوم....
(فلش زمانی به بعد از درس خواندن)
(این داستان ادامه دارد✅)
ببخشید یکم کوتاه شد دارم میرم مدرسه بخاطر اون💜
۲.۵k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.