'عشق آغشته به خون '
'عشق آغشته به خون '
P⁶¹
باهم وارد سالن بزرگی شدیم،مهمونایی زیادی تو این مراسم همراهمون بودن مطمئنم کسی وجود نداره با کفش آدما تشخیصشون بدن پس منم نمیتونم با وجود تورسر که مانع دیدم شده چیزیو ببینیم.
صدا ملایم پیانو،زیبای این مراسم رو بیشتر کرده بود بعد از گذشتن از میان آدمایی زیاد هرکدوم تو جایگاهمون ایستادیم،همه منتظر بودن تا صورتم رو ببینن صورت شاهزاده آیماه رو ولی الان وقتش نبود،باید تا پایان مراسم منتظر میموندیم.
بالاخره بعد از صحبتهای زیادی شاه عاقد شروع کرد به آغاز مراسم.
زمانیکه نوبت به بله گفتن از طرف من شد تازه یادم اومد که صدام! من صدام شبیه آیماه نیست،ولی اینجا به اون صدا نیاز داریم عاقد برای بار سوم ازم پرسید ولی من مات مونده بودم،بالاخره با صدا که توش به وضوح میشد لرز رو دید جواب بله رو دادم، ولی اگه بگم هیچکی شک نکرد دروغ گفتم.
صدا ملکه بود که ازم پرسید چرا صدام عوض شده،دستپاچه به دنبال جواب درستی بودم،ولی تهیونگ کمکم کرد،تهیونگ گفت واسه سرماخوردگی نمیتونم درست صحبت کنم و این باعث شد شک همه از بین بره.
با حرف عاقد که مارو زنوشوهر اعلام کرد همه شروع کردن به کف زدن،ولی مطمئنم اگه اونا واقعا میدونستن من آیماه نیستم،شاید الان به چشمای گشاد و از حدقه بیرون زده صورتهای قرمز شده از عصبانیت نگام میکردن ولی چیزی زیادی تا این اتفاق نمونده بود،زودتر از تصوراتم اتفاق افتاد الان جلو همه خودم بود جینآئه نه آیماه، و الان درست همون چیزی که فکرش رو میکردم اتفاق افتاد،همه شوکه زده نگام میکردن.
به تهیونگِ که یهقدمم ایستاده بود نگاه کردم،ولی کاملا ریلاکس بود انگار هیچ حتی یهذره نگران که قراره بعد از گفتن حقیقت چی بشه.
تهیونگ به یه لبخند که بیشتر بهم حس اطمینان رو میداد نگام کرد و بعدش چرخید به سمت مهمونایی مراسممون.
تهیونگ:تعجب کردین مگه نه،آره این آیماه نیست،درسته این آیماه نیست این جینآئه عشق منه،ملکه بعدی خاندان کیم،و اگه کسی با این موضوع مشکل داره بهتر خودش رو از جلو چشمام گم کنه چون اگه ببینمش خودم گمش میکنم.
انتظار این برخورد رو نداشتم،صحبتیهای تهیونگ باعث شد همه حاضرین شروع کنن بهپچپچ کردن ولی طولِ نکشید که همه با حرف شاه ساکت شدن.
شاه:اینجا چیخبره؟(عصبانیت شدید)
تهیونگ مچ دستم رو گرفتُ منو به خودش نزدیکتر کرد و به چرخیدیم به سمت شاه،جایی که شاه ملکه، مامان و بابایی آیماه و ادوین قرار داشت.
تهیونگ:بابا،هيچوقت نمیخوام حرفم رو برای دومین بار تکرار کنم،اگه کسی میخواست گوش بگیره باید همون اول گوش بگیره،این مشکل من نیست.
این صحنه باعث شد تا ادوین روی واقعیاش رو نشون همه بده با شدد عصبانیت که تو چشماش موج میزد به سمت تهیونگ خیز برداشت ولی تهیونگ زودتر دست با کار شد،منو کمی به عقب هُل داد و با ادوین درگیر شد،درگیری با داد شاه تموم شد.
داشتم تهیونگِ رو مشاهده میکردم که برای من جانش رو به خطر انداخته بود.
شاه:شماها یا الان تمومش کنین یا خودم تمومش میکنم.
ادوینِ که گوشه لبش پاره شده بود و یکی از دندونهاش رو بخاطر مشت تهیونگ از دست داده بود با نفرت که تو صداش بود جواب داد
ادوین:من خواهرم رو میخوام،امروز اینجا مراسم ازدواج اون بود نه این،فقط خدا میدونه با خواهرم چیکار کرده و خودش رو جایی اون جا زده،اگه...اگه بیفهمم به خواهرم آسیبِ رسیده هيچ یکی از شماهارو زنده نمیزارم
غلط املایی بود معذرت 💫🎀
حمایت؟
#جمهوری_اسلامی
P⁶¹
باهم وارد سالن بزرگی شدیم،مهمونایی زیادی تو این مراسم همراهمون بودن مطمئنم کسی وجود نداره با کفش آدما تشخیصشون بدن پس منم نمیتونم با وجود تورسر که مانع دیدم شده چیزیو ببینیم.
صدا ملایم پیانو،زیبای این مراسم رو بیشتر کرده بود بعد از گذشتن از میان آدمایی زیاد هرکدوم تو جایگاهمون ایستادیم،همه منتظر بودن تا صورتم رو ببینن صورت شاهزاده آیماه رو ولی الان وقتش نبود،باید تا پایان مراسم منتظر میموندیم.
بالاخره بعد از صحبتهای زیادی شاه عاقد شروع کرد به آغاز مراسم.
زمانیکه نوبت به بله گفتن از طرف من شد تازه یادم اومد که صدام! من صدام شبیه آیماه نیست،ولی اینجا به اون صدا نیاز داریم عاقد برای بار سوم ازم پرسید ولی من مات مونده بودم،بالاخره با صدا که توش به وضوح میشد لرز رو دید جواب بله رو دادم، ولی اگه بگم هیچکی شک نکرد دروغ گفتم.
صدا ملکه بود که ازم پرسید چرا صدام عوض شده،دستپاچه به دنبال جواب درستی بودم،ولی تهیونگ کمکم کرد،تهیونگ گفت واسه سرماخوردگی نمیتونم درست صحبت کنم و این باعث شد شک همه از بین بره.
با حرف عاقد که مارو زنوشوهر اعلام کرد همه شروع کردن به کف زدن،ولی مطمئنم اگه اونا واقعا میدونستن من آیماه نیستم،شاید الان به چشمای گشاد و از حدقه بیرون زده صورتهای قرمز شده از عصبانیت نگام میکردن ولی چیزی زیادی تا این اتفاق نمونده بود،زودتر از تصوراتم اتفاق افتاد الان جلو همه خودم بود جینآئه نه آیماه، و الان درست همون چیزی که فکرش رو میکردم اتفاق افتاد،همه شوکه زده نگام میکردن.
به تهیونگِ که یهقدمم ایستاده بود نگاه کردم،ولی کاملا ریلاکس بود انگار هیچ حتی یهذره نگران که قراره بعد از گفتن حقیقت چی بشه.
تهیونگ به یه لبخند که بیشتر بهم حس اطمینان رو میداد نگام کرد و بعدش چرخید به سمت مهمونایی مراسممون.
تهیونگ:تعجب کردین مگه نه،آره این آیماه نیست،درسته این آیماه نیست این جینآئه عشق منه،ملکه بعدی خاندان کیم،و اگه کسی با این موضوع مشکل داره بهتر خودش رو از جلو چشمام گم کنه چون اگه ببینمش خودم گمش میکنم.
انتظار این برخورد رو نداشتم،صحبتیهای تهیونگ باعث شد همه حاضرین شروع کنن بهپچپچ کردن ولی طولِ نکشید که همه با حرف شاه ساکت شدن.
شاه:اینجا چیخبره؟(عصبانیت شدید)
تهیونگ مچ دستم رو گرفتُ منو به خودش نزدیکتر کرد و به چرخیدیم به سمت شاه،جایی که شاه ملکه، مامان و بابایی آیماه و ادوین قرار داشت.
تهیونگ:بابا،هيچوقت نمیخوام حرفم رو برای دومین بار تکرار کنم،اگه کسی میخواست گوش بگیره باید همون اول گوش بگیره،این مشکل من نیست.
این صحنه باعث شد تا ادوین روی واقعیاش رو نشون همه بده با شدد عصبانیت که تو چشماش موج میزد به سمت تهیونگ خیز برداشت ولی تهیونگ زودتر دست با کار شد،منو کمی به عقب هُل داد و با ادوین درگیر شد،درگیری با داد شاه تموم شد.
داشتم تهیونگِ رو مشاهده میکردم که برای من جانش رو به خطر انداخته بود.
شاه:شماها یا الان تمومش کنین یا خودم تمومش میکنم.
ادوینِ که گوشه لبش پاره شده بود و یکی از دندونهاش رو بخاطر مشت تهیونگ از دست داده بود با نفرت که تو صداش بود جواب داد
ادوین:من خواهرم رو میخوام،امروز اینجا مراسم ازدواج اون بود نه این،فقط خدا میدونه با خواهرم چیکار کرده و خودش رو جایی اون جا زده،اگه...اگه بیفهمم به خواهرم آسیبِ رسیده هيچ یکی از شماهارو زنده نمیزارم
غلط املایی بود معذرت 💫🎀
حمایت؟
#جمهوری_اسلامی
۱.۶k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.