'عشق آغشته به خون '
'عشق آغشته به خون '
P⁶²
تهیونگ:ادوین اشتباه میکنی،این تو نیستی که مارو به قتل برسونی بلکه این مایم،مایل هستی همهی حقیقت رو بگم!
ادوین:چی حقیقتی، میخوای دروغ سرهم کنی؟
تهیونگ:متأسفانه باید بگم این گوش توعه که درست و غلط رو نمیتونه ازهم تشخیص بده.
م،آیماه:تهیونگ تمومش کن ما دخترمون رو میخوایم.
تهیونگ:دخترتون!اینو از ادوین بپرسین که مجبور به انجام چهکارهای کرده بود،میدونی این پسر عوضیت دنبال قدرت ما بود،و چجوری میخواست به دستش بیاره!نه،نمیخوام بیشتر از این از زبون من بیشنوی بهتره خودش بگه.
م،آیماه:ادوین،تهیونگ راست میگه.
ادوین:تهیونگ راست بگه!هه اون یه دروغگو بیش نیست اینا فقط دروغه
تهیونگ:پس اینم دروغه که آیماه مجبور کردی تا باهام ازدواج کنه اینم دروغه که اون مجبور شد باهام بخوابه؟
ب،آیماه:تهیونگ و ادوین اینجا سیرک نیست اینو بدونین ما از شما چیزی بیشتری نمیخوایم فقط حقیقت رو بگین،آیماه کجاست و این دختره چرا اینجاست!
تهیونگ :بزارین من بگم،اول از همه باید بگم آیماه سالمه و داره زندگیش رو میکنه، و دوما این جینآئهست کسی که دوسش دارم و الان شده عروس اینجا،بازهم بگم
ب،آیماه:این موضوع به ادوین چه ربطی داره.
تهیونگ:ربط که خیلی زیاد داره،ادوین آیماه رو تهدید که کشتن میکرد تا چیزی که میخواد رو به دست بیاره
ادوین:این دروغه
تهیونگ:پس خودت راستش رو بگو
همه چند لحظه ساکت شدهاند تا ادوین چیزی بگه،اما نتونست،ادوین بیشتر از همه ما ساکت موند و تو فکر رفت.
تهیونگ:چیزی شده ادوین!
تهیونگ جملهاش رو با تمسخر کردن حال ادوین گفت
ادوین:بالاخره به خواستهت رسیدی اما بگم نمیزارم من بازنده این بازی باشم.
تهیونگ:حرفات حتی به اندازه یه تکه اشغال واسم اهمیت نداره ادوین، بهترست اینو به یکی بگی که تورو نشناسه.
ادوین:کاری که باهام کردی رو فراموش نمیکنم آیماه چویسان تو و جینآئه و اون پسره که همیشه باتو بود رو زنده نمیزارم قسم میخورم که خودم میکُشم تون
تهیونگ:منتظرم که ببینم روزی دوباره جلوم ظاهر شی ادوین.
ادوین:و اون روز،روزی مرگت خواهد بود.
تهیونگ:اگه من به دستای کثیف تو کشته بشم،خودم رو انسان نمینامم.
ادوین:فقط منتظر باش.
جملهاش رو تموم کرد و نهایت سرعت قصر رو ترک کرد،بعد از رفتن ادوین عاقد و مهمونا هم رفتن و فقط ملکه شاه و بابا مامان آیماه تو سالن حضور داشتن و البته مامانم که کنار در وردی ایستاده بود.
مامان آیماه که دیگه نتونست بیخیال اشکاش بشه،گذاشت تا صورتش رو خیس کنه،بابا آیماه درحالیکه به همسرش کمک میکرد تا بلند بشه با انگشت اشاره به سمت تهیونگ نشونه رفت و با جدیت گفت
ب،آیماه:امیدوارم،فقط امیدوارم آیماه رو چیزی نشه،اینو بدون اگه بیفهمم واسش اتفاقی افتاده، خودم میکشمت امیدوارم اینو ازم نخوای.
تهیونگ:تهدیداتو بزار کنار،خیلی چیزهاست که باید بدونی ولی تو خودت رو زدی به کوری و کری پس ازم نخواه ساکت بمونم و منتظر اینکه ادوین نابودم کنه.
ب،آیماه:هرچه که باشه،ولی تو حق اینو نداشتی که این دختره و به جای آیماه اینجا بیاری و باهاش عقد کنی
تهیونگ:تو تصمیم نمیگیری که من چیکار کنم چیکار نکنم،خوشبختانه اونقدر بدبخت نیستم تصمیمات زندگیم به دست چندتا بیارزه رها کنم.
ب،آیماه:پشیمونت میکنم
تهیونگ:صبر میکنم
هردو از سالن برای ترک کردن قصر بیرون شدن،باید خوشحال باشن که بیشتر از این لوشان ندادم.
شاه:تهیونگ ازت یه توضیح درست حسابی میخوام.
تهیونگ:نیاز به توضیح دادن نیست همه چه جلو چشماتون روشنه.
غلط املایی بود معذرت 🤍💫
اینم از این...
حمایت نمیکنی؟🥲
یه سؤال دارم؛
میخواین یه فیک جدید کنار این فیک شروع کنم چون خب این فیکم نزدیک به آخراشه،البته اگه براتون سخت نمیشه.
ژانر فیک زامبی و مثلث عشقیست.
P⁶²
تهیونگ:ادوین اشتباه میکنی،این تو نیستی که مارو به قتل برسونی بلکه این مایم،مایل هستی همهی حقیقت رو بگم!
ادوین:چی حقیقتی، میخوای دروغ سرهم کنی؟
تهیونگ:متأسفانه باید بگم این گوش توعه که درست و غلط رو نمیتونه ازهم تشخیص بده.
م،آیماه:تهیونگ تمومش کن ما دخترمون رو میخوایم.
تهیونگ:دخترتون!اینو از ادوین بپرسین که مجبور به انجام چهکارهای کرده بود،میدونی این پسر عوضیت دنبال قدرت ما بود،و چجوری میخواست به دستش بیاره!نه،نمیخوام بیشتر از این از زبون من بیشنوی بهتره خودش بگه.
م،آیماه:ادوین،تهیونگ راست میگه.
ادوین:تهیونگ راست بگه!هه اون یه دروغگو بیش نیست اینا فقط دروغه
تهیونگ:پس اینم دروغه که آیماه مجبور کردی تا باهام ازدواج کنه اینم دروغه که اون مجبور شد باهام بخوابه؟
ب،آیماه:تهیونگ و ادوین اینجا سیرک نیست اینو بدونین ما از شما چیزی بیشتری نمیخوایم فقط حقیقت رو بگین،آیماه کجاست و این دختره چرا اینجاست!
تهیونگ :بزارین من بگم،اول از همه باید بگم آیماه سالمه و داره زندگیش رو میکنه، و دوما این جینآئهست کسی که دوسش دارم و الان شده عروس اینجا،بازهم بگم
ب،آیماه:این موضوع به ادوین چه ربطی داره.
تهیونگ:ربط که خیلی زیاد داره،ادوین آیماه رو تهدید که کشتن میکرد تا چیزی که میخواد رو به دست بیاره
ادوین:این دروغه
تهیونگ:پس خودت راستش رو بگو
همه چند لحظه ساکت شدهاند تا ادوین چیزی بگه،اما نتونست،ادوین بیشتر از همه ما ساکت موند و تو فکر رفت.
تهیونگ:چیزی شده ادوین!
تهیونگ جملهاش رو با تمسخر کردن حال ادوین گفت
ادوین:بالاخره به خواستهت رسیدی اما بگم نمیزارم من بازنده این بازی باشم.
تهیونگ:حرفات حتی به اندازه یه تکه اشغال واسم اهمیت نداره ادوین، بهترست اینو به یکی بگی که تورو نشناسه.
ادوین:کاری که باهام کردی رو فراموش نمیکنم آیماه چویسان تو و جینآئه و اون پسره که همیشه باتو بود رو زنده نمیزارم قسم میخورم که خودم میکُشم تون
تهیونگ:منتظرم که ببینم روزی دوباره جلوم ظاهر شی ادوین.
ادوین:و اون روز،روزی مرگت خواهد بود.
تهیونگ:اگه من به دستای کثیف تو کشته بشم،خودم رو انسان نمینامم.
ادوین:فقط منتظر باش.
جملهاش رو تموم کرد و نهایت سرعت قصر رو ترک کرد،بعد از رفتن ادوین عاقد و مهمونا هم رفتن و فقط ملکه شاه و بابا مامان آیماه تو سالن حضور داشتن و البته مامانم که کنار در وردی ایستاده بود.
مامان آیماه که دیگه نتونست بیخیال اشکاش بشه،گذاشت تا صورتش رو خیس کنه،بابا آیماه درحالیکه به همسرش کمک میکرد تا بلند بشه با انگشت اشاره به سمت تهیونگ نشونه رفت و با جدیت گفت
ب،آیماه:امیدوارم،فقط امیدوارم آیماه رو چیزی نشه،اینو بدون اگه بیفهمم واسش اتفاقی افتاده، خودم میکشمت امیدوارم اینو ازم نخوای.
تهیونگ:تهدیداتو بزار کنار،خیلی چیزهاست که باید بدونی ولی تو خودت رو زدی به کوری و کری پس ازم نخواه ساکت بمونم و منتظر اینکه ادوین نابودم کنه.
ب،آیماه:هرچه که باشه،ولی تو حق اینو نداشتی که این دختره و به جای آیماه اینجا بیاری و باهاش عقد کنی
تهیونگ:تو تصمیم نمیگیری که من چیکار کنم چیکار نکنم،خوشبختانه اونقدر بدبخت نیستم تصمیمات زندگیم به دست چندتا بیارزه رها کنم.
ب،آیماه:پشیمونت میکنم
تهیونگ:صبر میکنم
هردو از سالن برای ترک کردن قصر بیرون شدن،باید خوشحال باشن که بیشتر از این لوشان ندادم.
شاه:تهیونگ ازت یه توضیح درست حسابی میخوام.
تهیونگ:نیاز به توضیح دادن نیست همه چه جلو چشماتون روشنه.
غلط املایی بود معذرت 🤍💫
اینم از این...
حمایت نمیکنی؟🥲
یه سؤال دارم؛
میخواین یه فیک جدید کنار این فیک شروع کنم چون خب این فیکم نزدیک به آخراشه،البته اگه براتون سخت نمیشه.
ژانر فیک زامبی و مثلث عشقیست.
۲۷۶
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.