همسر اجباری ۳۳۶
#همسر_اجباری #۳۳۶
آریا همش در گوشم پچ پچ میکرد...
جوجه ....حالت خوبه ....
-اره اما باهات قهرم...
-چرا....اااا خوب میخواستم سورپرایزت کنم .
-سورپریز ..ها میدونی چقدر گریه کردم...
-ببخشید گلممم....فداتشم به فکرچهار روز دیگه باش که ...میشی مال خود خودم....
با دست زدم تو سرشو گفتم ااااا آریاااا
-خانمی.... بیا ببین چی واست گرفتم...
احسان و آذین داشتن قدم میزدن...
-الهی اینا چقدر به هم میااآاان
-میدونی ما کال خانوادگی خوشتیپ و البته خوش قیافه ایم واسه همینه به همه میایم.
-ببین منو احسان تک بودیم تک...
اونم به تو آذین افتادیم...
-سوغاتی بی سوغاتی
-مال خودمه ..شوشو خودم اورده ...دوست دارم دلم میخواد...
-اوه ...اوه چه زبونت دراز شده.
با خباثت نگاهم کردو گفت ...
تا چهارروز دیگه رامت میکنم.
سرمو انداختم پایین و صدای زیپ چمدون اومد.
این ساک کال مال خانم گل خودمه..
همه لباسا خیلی زیبا بودن خیلی ...خیلی واقعا ناز بودن اونقدر که دوست داشتم همین االن امتحانشون کنم.
-ببین میدونم دوست داری االن بپوشی ولی اگه بپوشی چهارروز جلو میوفتیم من خیلیم بدم نمیادا....
با یکی از همون لباسا زدم تو سرشو و گفتم .
-آریا بسه ....اه...
-چشششم چشششم...
-بی بال
-آنا چشماتو ببند.
-چرا .اخم کردو گفت چرا ...وچیه نداره همین که گفتم
-فعال باز نکنیاااا.
دستمو گرفتو به سمت خودش کشوند... احساس سردی تو انگشت حلقه ام حس کرد.
حاال باز کن
-ووووای آریا مرسی خیلی نازه ووووواییی .
-خواهش میشه توله ....این اگه ازدستت بیرون بیاد یا حتی بین انگشتات رد و بدل شه شهیدی شهید...
-وای این خیلی نازه حتی موقع خوابم درش نمیارم خیلی دوسش دارم خیلیییی.
آریا همش در گوشم پچ پچ میکرد...
جوجه ....حالت خوبه ....
-اره اما باهات قهرم...
-چرا....اااا خوب میخواستم سورپرایزت کنم .
-سورپریز ..ها میدونی چقدر گریه کردم...
-ببخشید گلممم....فداتشم به فکرچهار روز دیگه باش که ...میشی مال خود خودم....
با دست زدم تو سرشو گفتم ااااا آریاااا
-خانمی.... بیا ببین چی واست گرفتم...
احسان و آذین داشتن قدم میزدن...
-الهی اینا چقدر به هم میااآاان
-میدونی ما کال خانوادگی خوشتیپ و البته خوش قیافه ایم واسه همینه به همه میایم.
-ببین منو احسان تک بودیم تک...
اونم به تو آذین افتادیم...
-سوغاتی بی سوغاتی
-مال خودمه ..شوشو خودم اورده ...دوست دارم دلم میخواد...
-اوه ...اوه چه زبونت دراز شده.
با خباثت نگاهم کردو گفت ...
تا چهارروز دیگه رامت میکنم.
سرمو انداختم پایین و صدای زیپ چمدون اومد.
این ساک کال مال خانم گل خودمه..
همه لباسا خیلی زیبا بودن خیلی ...خیلی واقعا ناز بودن اونقدر که دوست داشتم همین االن امتحانشون کنم.
-ببین میدونم دوست داری االن بپوشی ولی اگه بپوشی چهارروز جلو میوفتیم من خیلیم بدم نمیادا....
با یکی از همون لباسا زدم تو سرشو و گفتم .
-آریا بسه ....اه...
-چشششم چشششم...
-بی بال
-آنا چشماتو ببند.
-چرا .اخم کردو گفت چرا ...وچیه نداره همین که گفتم
-فعال باز نکنیاااا.
دستمو گرفتو به سمت خودش کشوند... احساس سردی تو انگشت حلقه ام حس کرد.
حاال باز کن
-ووووای آریا مرسی خیلی نازه ووووواییی .
-خواهش میشه توله ....این اگه ازدستت بیرون بیاد یا حتی بین انگشتات رد و بدل شه شهیدی شهید...
-وای این خیلی نازه حتی موقع خوابم درش نمیارم خیلی دوسش دارم خیلیییی.
۷.۶k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.