کیمیاگر
#قسمت_اول
⭐️ آفتاب عصرگاه از پنجره به اتاق می تابید و ستونی از نور ساخته بود که تویش پر بود از ذرات بسیار ریز رقصان.
✨ دقایقی بعد، پرده کنار رفت و جابر با سفره ای به دست برگشت.
✨ با لبخندی که حواله ی یونس می کرد، سفره را زمین گذاشت. نشست کنارش و تکیه داد به دیوار.
✨ نگاه معناداری به چشم های یونس کرد و گفت:
🟠 به بغداد خوش آمدی.
✨ بعد مکثی کرد و ادامه داد:
🟠 پس دنبال کیمیا آمده ای!
✨ یونس با خنده ای حاکی از شادی گفت:
🟤 دقیقا!
⭐️ دست هایی از پس پرده بیرون آمد و آرام کوزه ی کوچکی را گذاشت زمین و دوباره رفت پشت پرده؛ بعد هم صدایی دخترانه، بسیار آهسته گفت:
🟡 سرد و گوارا است.
✨ جابر دستش را دراز کرد سمت کوزه و مقداری آب ریخت در پیاله و گرفت طرف یونس. یونس پیاله را دو دستی گرفت و جرعه ای از آن خورد. جرعه ی آب، انگار رمق را به جسمش برگرداند.
🟤 به من گفته اند تو می توانی با کیمیایی که داری، خاک را طلا کنی.
🟠 پسرم! یک نگاه به دیوارهای این خانه بینداز.
✨ بعد خودش زودتر از یونس، به در و دیوار خانه ی بزرگ و گرد گرفته اش نگاه کرد. لبخندی تلخ بر لبانش نشست و گفت:
🟠 این جا و کیمیا؟
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.