کیمیاگر
#کیمیاگر
#قسمت_اول
⭐️ یونس خانه را ورانداز کرد؛ از حال و هوای خانه، پیدا بود که زمانی پر بوده از اشیای قیمتی..
🟤 آن که مرا فرستاد دنبال کیمیا، نه فراموشکار بود و نه دروغگو.
🟠 نمی گویم دروغ گفته؛ اما زمانه، حقیقت خیلی چیزها را عوض کرده.
✨ بعد اشاره کرد به خانه اش:
🟠 مثل حقیقت این خانه! این جا، این گونه خالی و لخت و تاریک نبود. سال ها پیش که ساکن مدینه بودم، در خانه ام بیست کنیز و خادم و کارگر سر سفره ای مشغول خوردن از غذایی بودند که تمامی نداشت.
🟠 تا همین ده سال پیش پشت در همین خانه، عده ای از گرسنگان شهر، از باقی مانده ی غذای آن کنیزان سیر می شدند.
⭐️ جرعه ای آب ریخت توی پیاله و سر کشید. زیر لب زمزمه ای کرد که یونس چیزی از آن نشنید و نفهمید. بعد جوری که انگار می خواست هرم هوای گرم سینه ی سوخته اش را در فضای اتاق خالی کند، گفت:
🟠 تو باید سی سال زودتر می آمدی دنبال من؛ آن موقع اگر می آمدی، دست خالی از این جا بر نمی گشتی! خیلی ها دست پر از این خانه رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند.
✨ این حرف ها را طوری با لبخند می گفت که انگار می خواست از اندوهی که بر این گفتگو حاکم شده، کم کند. بعد ادامه داد:
🟠 خوب! می گفتی؛ از بصره تا بغداد، آن هم با پای پیاده!
✨ یونس در حالی که داشت گلیم های نخ نما شده ی اتاق را تعقیب می کرد، گفت:
🟤 می بینی که من برای یافتن تو، حتی جانم را هم به خطر انداختم!
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
#قسمت_اول
⭐️ یونس خانه را ورانداز کرد؛ از حال و هوای خانه، پیدا بود که زمانی پر بوده از اشیای قیمتی..
🟤 آن که مرا فرستاد دنبال کیمیا، نه فراموشکار بود و نه دروغگو.
🟠 نمی گویم دروغ گفته؛ اما زمانه، حقیقت خیلی چیزها را عوض کرده.
✨ بعد اشاره کرد به خانه اش:
🟠 مثل حقیقت این خانه! این جا، این گونه خالی و لخت و تاریک نبود. سال ها پیش که ساکن مدینه بودم، در خانه ام بیست کنیز و خادم و کارگر سر سفره ای مشغول خوردن از غذایی بودند که تمامی نداشت.
🟠 تا همین ده سال پیش پشت در همین خانه، عده ای از گرسنگان شهر، از باقی مانده ی غذای آن کنیزان سیر می شدند.
⭐️ جرعه ای آب ریخت توی پیاله و سر کشید. زیر لب زمزمه ای کرد که یونس چیزی از آن نشنید و نفهمید. بعد جوری که انگار می خواست هرم هوای گرم سینه ی سوخته اش را در فضای اتاق خالی کند، گفت:
🟠 تو باید سی سال زودتر می آمدی دنبال من؛ آن موقع اگر می آمدی، دست خالی از این جا بر نمی گشتی! خیلی ها دست پر از این خانه رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند.
✨ این حرف ها را طوری با لبخند می گفت که انگار می خواست از اندوهی که بر این گفتگو حاکم شده، کم کند. بعد ادامه داد:
🟠 خوب! می گفتی؛ از بصره تا بغداد، آن هم با پای پیاده!
✨ یونس در حالی که داشت گلیم های نخ نما شده ی اتاق را تعقیب می کرد، گفت:
🟤 می بینی که من برای یافتن تو، حتی جانم را هم به خطر انداختم!
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
- ۳.۵k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط