پارت257
#پارت257
سعی کردم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزمو بذارم رو حامد خیلی کارا باهاش داشتم باید تاوان
غرور شکسته مو پس بده ، گوشیمو برداشتم رفتم تو لیست مخاطبین رو شماره حامد مکثی کردم و
و تو یه تصمیم آنی کلیک کردم رو شمارش هر چقدر متتظر موندم جواب نداد
خواستم گوشی رو قطع کنم که صدای خسته ش پیچید تو گوشی ...
حامد : الو ...
چشمامو رو هم گذاشتم گفتم : حامد
چند دقیقه ایی هیچی نگفت و بعد صدایی که هم میشد خوشحالی و هم تعجب رو توش شنید گفت :
مهسا تویی... وای خدا چطور شد که به من زنگ زدی ؟!
دستامو مشت کردم : میخوام ببینمت !!
حامد : باشه باشه بیام کجا ؟!
مهسا : بیا..
بعد از گفتن ادرس بدون اینکه بذارم حرفی بزنه گوشی رو قطع کردم ، چرا حس میکنم از حامد متنفرم ، الان که فکر میکنم من عاشق حامد نبودم بلکه فقط حس وابستگی داشتم
و من چقدر خر بودم ، با یادآوری روز عقدمون و التماسای من ثابت کردن حرفم محکم چشمامو رو هم گذاشتم
لب زدم : حامد قسم میخورم که به زانو درت بیارم همین طور که تو منو به زانو دراوردی ...
تو این مدت نابودت میکنم کاری میکنم که حتی زنتم تو صورتت نگاه نکنه اماده باش !!
سعی کردم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزمو بذارم رو حامد خیلی کارا باهاش داشتم باید تاوان
غرور شکسته مو پس بده ، گوشیمو برداشتم رفتم تو لیست مخاطبین رو شماره حامد مکثی کردم و
و تو یه تصمیم آنی کلیک کردم رو شمارش هر چقدر متتظر موندم جواب نداد
خواستم گوشی رو قطع کنم که صدای خسته ش پیچید تو گوشی ...
حامد : الو ...
چشمامو رو هم گذاشتم گفتم : حامد
چند دقیقه ایی هیچی نگفت و بعد صدایی که هم میشد خوشحالی و هم تعجب رو توش شنید گفت :
مهسا تویی... وای خدا چطور شد که به من زنگ زدی ؟!
دستامو مشت کردم : میخوام ببینمت !!
حامد : باشه باشه بیام کجا ؟!
مهسا : بیا..
بعد از گفتن ادرس بدون اینکه بذارم حرفی بزنه گوشی رو قطع کردم ، چرا حس میکنم از حامد متنفرم ، الان که فکر میکنم من عاشق حامد نبودم بلکه فقط حس وابستگی داشتم
و من چقدر خر بودم ، با یادآوری روز عقدمون و التماسای من ثابت کردن حرفم محکم چشمامو رو هم گذاشتم
لب زدم : حامد قسم میخورم که به زانو درت بیارم همین طور که تو منو به زانو دراوردی ...
تو این مدت نابودت میکنم کاری میکنم که حتی زنتم تو صورتت نگاه نکنه اماده باش !!
۶.۴k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.