پارت

#پارت259



کامل چرخید و نشست نگاهشو بهم دوخت و گفت :

مهسا عشقم ، بیا از نو شروع کنیم بیا باهم باشیم قول میدم این دفعه دیگه ولت نکنم قول قول فقط بهم فرصت بده

باشه عشقم...

حامد توام دقیقا مثله حسام و یاشاری اره توام با اون هیچ فرفی نداری چطور وقتی زن داری به من نگاه میکنی اخه اشغال

نتونستم نفرت و عصبانیت اون لحظه نو کنترل کنم دستش رو پس زدم و گفتم : تو چطور میتونی این همه اشغال باشی ها ؟ چطور ؟!

با وجود زنت میخوای با من باشی ؟ یعنی انقدر خرابم که با مرد زن دار باشم اره ؟! کور خوندی برو هر وقت از زنت جدا شدی بیا

خواستم از جام بلند شم که دستمو گرفت و گفت :
اشتباه نکن مهسا.خودتم میدونی اینجوری نیستم ولی خب چیکار کنم ها ؟ شب و روزم تویی انقدر درگیر تو بودم که نفهمیدم زنم سرطان داره ...

اوردن اسم سرطان تنم یخ کرد شل سر جام افتادم متعجب به حامد نگاه کردم با تپ تپه گفتم :

چی چی گفتی ؟! س...رطان ؟!

سرشو زیو انداخت : اره سرطان داره ولی من انقدر در گیر بودم که نگو شرمندش شدم در موردش بد فکر کردم نمیدونی چقدر پیشمونم مهسا باهاش میمونم تا وقتی خوب شه بعد از اون طلاقش میدم

اهومی گفتم : باشه پس بعد از طلاق گرفتنت بیا

نفسی کشیدم : متتظرتم

از جام بلندشم با قدمای بلند از اون پارم لعنتی بیرون اومدم ...
دیدگاه ها (۱)

#پارت260(حامد)به جای خالی مهسا نگاه کردم ، بلا تکلیف بودم نم...

#پارت۲۶۱خم شدم دستمو رو فرمون گذاشتم : سوار شو برسونتم اخم ر...

#پارت258مانتو کوتاه کرمی رنگمو پوشیدم روسری مشکی بزرگ چارگو...

#پارت257سعی کردم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزمو بذار...

پارت ۱

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط