پارت

#پارت258



مانتو کوتاه کرمی رنگمو پوشیدم روسری مشکی بزرگ چارگوش رو سرم کردم نگاهی به خودم انداختم همه چی مرتب بود

پبش به سوی حامد ... از خونه بیرون اومدم هنوز رانندگی رو یاد نگرفته بودم پس باید با تاکسی میرفتم پوفی کشیدم و راه افتادم سمت سر خیابون


راننده : خانوم رسیدیم !!

با صدای راننده از فکر بیرون اومدم و بعد حساب کردن کرایه ماشین از ماشین پیدا شدم دقیقا همون پارکی قرار گذاشتم

که بار اول بهم پیشنهاد ازدواج داد پوزخندی زدم وارد پارک شدم راه افتادم به سمت همون نیمکتی که اون موقعه نشسته بودیم

رو نیکمت نشستم ذهنم پر کشید سمت گذشته گذشته ایی پسش زدم و حالا دارم ازش انتقام میگیرم ...

با صدای سلام حامد از فکر بیرون اومدم سرمو بلند کردم نگاهمو دوختم به چشمای دریایی ش اونم زل زده بود به من ...

نگاهمو سریع ازش گرفتم که خندید و گفت :, قربونت برم خوبی ؟!

اخ که چقدر دوست داشتم خفه ش کنم برای نقشه مم شده باید خوب رفتار کنم دسته کیفمو محکم سفارش دادم گفتم : مرسی

لبخند رو لباش پر رنگ تر شد و اومد کنارم نشست ... دستشو رو شونه گذاشت چشمامو رو هم گذاشتم و برگشتم سمتش

با کنایه گفتم : زنت ناراحت نشه که اومدی پیش من !!

لبخند رو لباش ماسید دستی به گوشه لبش کشید:

نگران نباش نمیشه !!

مهسا : نگران نیستم ...
دیدگاه ها (۱)

#پارت259کامل چرخید و نشست نگاهشو بهم دوخت و گفت :مهسا عشقم ،...

#پارت260(حامد)به جای خالی مهسا نگاه کردم ، بلا تکلیف بودم نم...

#پارت257سعی کردم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزمو بذار...

#پارت256در رو بست اومد پیشم کنارم رو زانو نشست و نگران گفت :...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۵فرداتوی خواب ناز بودم که(صدای آرام...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط