قهوه تلخ
قهوه تلخ
پارت ۳۴
گاهی وقت ها حوصلم سر میرفت ، یا کتاب خوندن رو دوست دارم پس از پیشنهاد چویا استقبال کردم و باهم به کتابخانه رفتیم . کتابخانه جزیره بزرگ بود ، انواع کتاب با ژانر های متخلف داخلش وجود داشت . اینجا انگار بهشت من بود . چندتا کتاب برداشتم و شروع کردم به خوندن
چویا: خسته شدم ، هیچی از این چیزایی که تو میخونی نمیفهمم
دازای:پس چرا کار دیگه ای انجام نمیدی؟
چویا: کتاب خوندن رو دوست دارم ولی این ژانر که تو برداشتی خیلی پیچیده هست
دازای: اینا در مورد فلسفه و تاریخ هست و من علاقه خاصی دارم
چویا: اوهوم، منم میرم کتابی که مناسبم هست رو پیدا کنم
دازای: باشه
*چند ساعت بعد*
چویا: خب الان کتاب گرفتی و خوندی ، حالا چیکار کنیم؟
دازای: نظری ندارم
پارت ۳۴
گاهی وقت ها حوصلم سر میرفت ، یا کتاب خوندن رو دوست دارم پس از پیشنهاد چویا استقبال کردم و باهم به کتابخانه رفتیم . کتابخانه جزیره بزرگ بود ، انواع کتاب با ژانر های متخلف داخلش وجود داشت . اینجا انگار بهشت من بود . چندتا کتاب برداشتم و شروع کردم به خوندن
چویا: خسته شدم ، هیچی از این چیزایی که تو میخونی نمیفهمم
دازای:پس چرا کار دیگه ای انجام نمیدی؟
چویا: کتاب خوندن رو دوست دارم ولی این ژانر که تو برداشتی خیلی پیچیده هست
دازای: اینا در مورد فلسفه و تاریخ هست و من علاقه خاصی دارم
چویا: اوهوم، منم میرم کتابی که مناسبم هست رو پیدا کنم
دازای: باشه
*چند ساعت بعد*
چویا: خب الان کتاب گرفتی و خوندی ، حالا چیکار کنیم؟
دازای: نظری ندارم
- ۷.۰k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط