پارت ۲ ( اگه غلط املایی داشتم ببخشید *)
رفت تو اتاقش و نشستم کلی با اون دختر حرف زدم ... فهمیدم اسمش الماسه و اینکه اونو فروخته بودن و به زور داشته شوهر میکرده ...
الماس: میتونم باهات رو راست باشم؟
پلویا: به کسی چیزی نمیگم البته اگه خیلی مهم نباشه
الماس: من از چند ساعت پیش که اون پسره مو صورتیه رو دیدم روش کراش زدم با اینکه اصلا اسمشم نمی دونم
پلویا: سانزو
یکم گرفته شدم به خاطر غیرت خواهرانه ولی اون نمیدونست من خواهر سانزو عم
الماس: ببخشید نمیدونم روش حساسی حتما با هم رابطه ای دارید
پلویا: نه ... برادر دوقلومه
الماس: ج... ج... جدی ؟
پلویا: به شباهت دقت نکردی
الماس: پس حتما با اون پسره مو بنفش بلنده ای ... اخه خیلی بهم میاین
پلویا: نه ... من با کسی نیستم
الماس: تو حتی اسمتم بهم نگفتی
پلویا: پلویا ... هاروچیو پلویا
الماس: به چه زبونییه؟
پلویا : به لاتین یعنی باران
الماس: چقدر قشنگ
پلویا: برو حموم لباس تمیز تو کمد هست میتونی اینجا احساس راحت بودن داشته باشی ... شب خوش
از اتاق رفتن بیرون دیدم هایتانی ها هم رفتن بی محل به اونا رفتم دیدم سانزو هم داره میره بخوابه رفت اتاق الماس ...
پلویا : آقای هاروچیو من برای عمه شدن زیادی جوونم
سانزو : قول نمیدم ...
بعد درو بست و قفل کرد
پلویا: اونوس،دوو، ترس ( به لاتین میشه یک ، دو ، سه )
بعد صدای جیغ الماس اومد که یهو خفه شد . دیگه صداش در نیومد زنگ در خورده شد رفتم درو باز کردم که ی دسته گل جلو صورتم قرار گرفت و تایجو پشت سرش
تایجو: اومدم دوباره ازت درخواست کنم که با من
پلویا: نه ...
بعد در رو کوبیدم رو صورتش که در زده شد درو بار کردم دوباره دیدم تایجو عه
پلویا: نه
بعد دوباره درو بستم در زده شد دیدم پست چیه تایجو داره با تعجب نگاه میکنه
پست چی: هاروچیو پلویا ؟
پلویا: منم
پست چی : این برای شماست
جعبه رو گرفتم خیلی سنگین بود ی نگاه انداختم به تایجو
تایجو: منو نگاه نکن ) دوستان تایجو داداش هاکای رو میگم اسمش دقیق یادم نمیاد *(
درو بستم رو صورتش و بردم پذیرایی نامه ی روش رو دیدم
نامه*: ی هدیه واسه ی تو عشقم ... که بفهمی من به جز تو با کسی نیستم
* از طرف برایان با عشق *
برایان آمریکایی سیاه پوستی که قبلا من باهاش بودم ... که بعد فهمیدم ی دختر دیگه ازش بارداره واسه همین رابطم رو باهاش تموم کردم و الان هیچ احساسی بهش ندارم جعبه بوی خون میداد ولی واسه ی جلاد مثل برایان عادیه در جعبه رو باز کردم با چیزی که دیدم چشمامو بستم و در جعبه رو هم همینطور .. سر اون زن به همراه جنینی که تازه شکل گرفته بود
پلویا: عوضی ... میکشمت ... میکشمت قول میدم ...
رفتم اون شب بیرون و جعبه رو گم کردم و خیلی از جنایت کارا و متجاورای گرای تو خیابون هارو یا با کاتانا یا با تفنگ و یا با دست خالی کشتم و بعد اومدم خونه
#ران
الماس: میتونم باهات رو راست باشم؟
پلویا: به کسی چیزی نمیگم البته اگه خیلی مهم نباشه
الماس: من از چند ساعت پیش که اون پسره مو صورتیه رو دیدم روش کراش زدم با اینکه اصلا اسمشم نمی دونم
پلویا: سانزو
یکم گرفته شدم به خاطر غیرت خواهرانه ولی اون نمیدونست من خواهر سانزو عم
الماس: ببخشید نمیدونم روش حساسی حتما با هم رابطه ای دارید
پلویا: نه ... برادر دوقلومه
الماس: ج... ج... جدی ؟
پلویا: به شباهت دقت نکردی
الماس: پس حتما با اون پسره مو بنفش بلنده ای ... اخه خیلی بهم میاین
پلویا: نه ... من با کسی نیستم
الماس: تو حتی اسمتم بهم نگفتی
پلویا: پلویا ... هاروچیو پلویا
الماس: به چه زبونییه؟
پلویا : به لاتین یعنی باران
الماس: چقدر قشنگ
پلویا: برو حموم لباس تمیز تو کمد هست میتونی اینجا احساس راحت بودن داشته باشی ... شب خوش
از اتاق رفتن بیرون دیدم هایتانی ها هم رفتن بی محل به اونا رفتم دیدم سانزو هم داره میره بخوابه رفت اتاق الماس ...
پلویا : آقای هاروچیو من برای عمه شدن زیادی جوونم
سانزو : قول نمیدم ...
بعد درو بست و قفل کرد
پلویا: اونوس،دوو، ترس ( به لاتین میشه یک ، دو ، سه )
بعد صدای جیغ الماس اومد که یهو خفه شد . دیگه صداش در نیومد زنگ در خورده شد رفتم درو باز کردم که ی دسته گل جلو صورتم قرار گرفت و تایجو پشت سرش
تایجو: اومدم دوباره ازت درخواست کنم که با من
پلویا: نه ...
بعد در رو کوبیدم رو صورتش که در زده شد درو بار کردم دوباره دیدم تایجو عه
پلویا: نه
بعد دوباره درو بستم در زده شد دیدم پست چیه تایجو داره با تعجب نگاه میکنه
پست چی: هاروچیو پلویا ؟
پلویا: منم
پست چی : این برای شماست
جعبه رو گرفتم خیلی سنگین بود ی نگاه انداختم به تایجو
تایجو: منو نگاه نکن ) دوستان تایجو داداش هاکای رو میگم اسمش دقیق یادم نمیاد *(
درو بستم رو صورتش و بردم پذیرایی نامه ی روش رو دیدم
نامه*: ی هدیه واسه ی تو عشقم ... که بفهمی من به جز تو با کسی نیستم
* از طرف برایان با عشق *
برایان آمریکایی سیاه پوستی که قبلا من باهاش بودم ... که بعد فهمیدم ی دختر دیگه ازش بارداره واسه همین رابطم رو باهاش تموم کردم و الان هیچ احساسی بهش ندارم جعبه بوی خون میداد ولی واسه ی جلاد مثل برایان عادیه در جعبه رو باز کردم با چیزی که دیدم چشمامو بستم و در جعبه رو هم همینطور .. سر اون زن به همراه جنینی که تازه شکل گرفته بود
پلویا: عوضی ... میکشمت ... میکشمت قول میدم ...
رفتم اون شب بیرون و جعبه رو گم کردم و خیلی از جنایت کارا و متجاورای گرای تو خیابون هارو یا با کاتانا یا با تفنگ و یا با دست خالی کشتم و بعد اومدم خونه
#ران
۴.۳k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.