part40
#part40
دوباره کت جونگکوکواینباردرست زیرلباسم کردموبایه نخ که پیداکردم بستمش ک نیوفته ولی هنوزم یه مشکلی بودروسرم چیزی نبودولی دیگه زیادمعذب نبودم چون دیده بودنم دیگه پس موهاموبازگذاشتمورفتم بیرون که جونگ کوکم لباساشوعوض کرده بودیه پیرهن ابی کمرنگ لش بایه شلوارمشکی ولی خیلی بهش میومدباموهایی که شلخته ریخته بودروصورتشوداشت بااجوشی حرف میزداجوما:پسرم قدره زنتوبدون معلومه خیلی دوست داره ارنگاهاش معلومه کوک بهم نگاه کردکه سرموانداختم پایینو چیزی نگفتم کوک:بله میدونم ممنون اجوشی:دخترم چراوایسادی بیاکنارشوهرت بشین رفتمو کنارش نشستم اجوما:چندلحظه صبرکنین براتون یه غذایه مفصل درست میکنم هردومون گفتم:ن ممنون اجوما لازم نیس مادیگه باید بریم اجوشی خندیدوگف:چقدم زوج هماهنگین بهم نگاه کردیمو اروم خندیدیم اجوما:یه باردیگه من چیزی بگم بگین نمیخواد میخوایم بریم باهمین ملاقه به ملاقه تو دستش اشاره کردوگف:دنبالتون میکنم که دوباره خندیدیموچیزی نگفتیم کوک اروم گف:میگم چرادوباره اینکاروکردی+عمم نمیخواستم فکرکنن سرشون شیره مالیدیم ببخشیدبهم یه نگاکردوگف:ن کاره خوبی کردی اشکال نداره منم نمیخواستم همچین فکری کنن لبخندی بش زدمو گفتم مرسی ولی چرازنگ نمیزنی به یکی که بیاد دنبالمون کوک:فکرکنم سوخته روشن نمیشه+چییی صبرکن گوشیمو اوردموهرکارکردم روشن نشد ن ن توروخداکوک:اشکال نداره چیزی نشده که یکی دیگه میخریم+همه زندگی من این تویه اها فهمیدم سریع گوشیشوگرفتمورفتم پیش اجوما+اجومامیشه یه چیزی بخوام ازتون اجوما:جانم دخترم هرچی میخوای بگو+میشه این گوشیاروبزارین تویه کیسه برنج اجوما:اره عزیزم ولی چرا+وقتی افتادیم توی دریاچه خیس شدن فکرکنم اب رفته داخلشون روشن نمیشه بزارینش توی یه کیسه برنج شاید درس شداجوما:عجب چ جالب نمیدونستم میشه+ارع البته امیدوارم ک درس شه اجوما:باشه دخترمبده بزارمش گوشیاروگرفتوگذاشت+ممنون اجوما میخوای چی درس کنی بگوکمکت کنم بااینکه غذای کره ای زیادبلدنیستم ولی میتونم بهتون کمک کنم اجوما:اره دخترم بیاهی میخواستم ازت بپرسم که ت کجایی ولی گفتم بده به چهره مهربونش لبخندی زدموگفتم:من ایرانیم اجوما:اومودخترم پس ت مسلمونی لبخندی زدم بهش+بله اجوما:میگم چرایه معصومیت ت چشاته که باعث میشه دوست داشته باشم+شماازمهربونیتونه خلاصه کلی حرف زدیمو غذارودرس کردیم دیگه هواتاریک شده بوداجوما:خب خب ببینم کی گشنشه اجوشی:ماودست کوکوگرفت بردبالاکه هممون خندیدیم نشستیم کنارهموشروع کردیم به خوردن کوک:اجومادستت دردنکنه خیلی خشمزس اجوما:نوش جانت پسرم اززنت تشکرکن خیلی
دوباره کت جونگکوکواینباردرست زیرلباسم کردموبایه نخ که پیداکردم بستمش ک نیوفته ولی هنوزم یه مشکلی بودروسرم چیزی نبودولی دیگه زیادمعذب نبودم چون دیده بودنم دیگه پس موهاموبازگذاشتمورفتم بیرون که جونگ کوکم لباساشوعوض کرده بودیه پیرهن ابی کمرنگ لش بایه شلوارمشکی ولی خیلی بهش میومدباموهایی که شلخته ریخته بودروصورتشوداشت بااجوشی حرف میزداجوما:پسرم قدره زنتوبدون معلومه خیلی دوست داره ارنگاهاش معلومه کوک بهم نگاه کردکه سرموانداختم پایینو چیزی نگفتم کوک:بله میدونم ممنون اجوشی:دخترم چراوایسادی بیاکنارشوهرت بشین رفتمو کنارش نشستم اجوما:چندلحظه صبرکنین براتون یه غذایه مفصل درست میکنم هردومون گفتم:ن ممنون اجوما لازم نیس مادیگه باید بریم اجوشی خندیدوگف:چقدم زوج هماهنگین بهم نگاه کردیمو اروم خندیدیم اجوما:یه باردیگه من چیزی بگم بگین نمیخواد میخوایم بریم باهمین ملاقه به ملاقه تو دستش اشاره کردوگف:دنبالتون میکنم که دوباره خندیدیموچیزی نگفتیم کوک اروم گف:میگم چرادوباره اینکاروکردی+عمم نمیخواستم فکرکنن سرشون شیره مالیدیم ببخشیدبهم یه نگاکردوگف:ن کاره خوبی کردی اشکال نداره منم نمیخواستم همچین فکری کنن لبخندی بش زدمو گفتم مرسی ولی چرازنگ نمیزنی به یکی که بیاد دنبالمون کوک:فکرکنم سوخته روشن نمیشه+چییی صبرکن گوشیمو اوردموهرکارکردم روشن نشد ن ن توروخداکوک:اشکال نداره چیزی نشده که یکی دیگه میخریم+همه زندگی من این تویه اها فهمیدم سریع گوشیشوگرفتمورفتم پیش اجوما+اجومامیشه یه چیزی بخوام ازتون اجوما:جانم دخترم هرچی میخوای بگو+میشه این گوشیاروبزارین تویه کیسه برنج اجوما:اره عزیزم ولی چرا+وقتی افتادیم توی دریاچه خیس شدن فکرکنم اب رفته داخلشون روشن نمیشه بزارینش توی یه کیسه برنج شاید درس شداجوما:عجب چ جالب نمیدونستم میشه+ارع البته امیدوارم ک درس شه اجوما:باشه دخترمبده بزارمش گوشیاروگرفتوگذاشت+ممنون اجوما میخوای چی درس کنی بگوکمکت کنم بااینکه غذای کره ای زیادبلدنیستم ولی میتونم بهتون کمک کنم اجوما:اره دخترم بیاهی میخواستم ازت بپرسم که ت کجایی ولی گفتم بده به چهره مهربونش لبخندی زدموگفتم:من ایرانیم اجوما:اومودخترم پس ت مسلمونی لبخندی زدم بهش+بله اجوما:میگم چرایه معصومیت ت چشاته که باعث میشه دوست داشته باشم+شماازمهربونیتونه خلاصه کلی حرف زدیمو غذارودرس کردیم دیگه هواتاریک شده بوداجوما:خب خب ببینم کی گشنشه اجوشی:ماودست کوکوگرفت بردبالاکه هممون خندیدیم نشستیم کنارهموشروع کردیم به خوردن کوک:اجومادستت دردنکنه خیلی خشمزس اجوما:نوش جانت پسرم اززنت تشکرکن خیلی
۶.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.