Part39
#Part39
اصلاخودم برات میخرم خوبه+ن مشکل اون نیس مشکل اینه که روی سرم چیزی نیس موهام معلوم میشه کوک:خب بشه موهات که خیلی قشنگو...بلده +ن اخه معذب میشم تاحالاموهامومردی ندیده یه لبخنده قشنگ زدوگف:منکه دیدم+یاااتوناخواسته بوده خندیدوگف:باشه خب منکه دیدم الانم کسی نیس که اشکال نداره+خب دیده باشی مگه باید بازم ببینی کوک:مگع توخانم جئون نیستی مگه مادربچم نیستی چه اشکالی داره خندیدمویه مشت به بازوش زدموگفتم:یااااحال هی بگومن یه غلطی کردم دیگه دوباره خندیدوگف اشکال نداره بلندشدوگف بیابریم که ازسرمایخ میزنیموکتشودراوردوانداخت روسرم کوک:بیا دیگه اقای جئونم نمیبینه خوبه+اره خبع مرتیکه کیوت خندیدوجلوراه افتادولی هرچی میرفتیم نمیرسیدیم خیلی سردبودوهردومیلرزیدیم+جونگکوک شی چرانمیرسیم کوک:نمدونم اینجامحله های پایینه تاحالانیومدم+خب ینی چی کوک:فک کنم گم شدیم ویه لبخنده شرمنده زد+حالاچیکارکنیم کوک:نمدونم بیابریم ازاین خونه هه بپرسیم ببینیم کجاییم+مگه خونم حرف میزنه کوک:ن احمق منظورازصاحب خونه بپرسیموخندید+اهارفتیم توی حیاتوصدامیزدیم ببینیم کسی خونه هس یان که یه پیرزن امدبیرون تادیدمش شناختمش واای همون اجومای توی اون مغازس که سریع کت جونگ کوکودوباره کردم تولباسم که برامده بشه نمیخواستم فکرکنه گولش زدیم اجوماامدوگف:سلام عزیزای من شمااینجاچیکارمیکنین کوک:عااسلام اجوماشمایین ببخشیدماگمشدیم امدیم بپرسیم ببینیم کجاییم+سلام اجومااجوما:سلام به روی ماهت دخترم پسرم چراخیسین حالاکوک:افتادیم توی دریاچه همین نزدیکیااجوما:اخخخ صددفعه درخواست دادیم که بیان یا پرش کنن یادورشوحصاربکشن فایده نداره که بیاین توبیاین سرمامیخورین کوک:ن اجوماممنون نمیخوادمزاحم نمیشیم میریم اجوما:عهه پسرم این چه حرفیه زنت حاملس سرمامیخوره داره میلرزه کوک:زنم ن برگشت عقبوبهم نگاه کردکه تادیدشکمم بازبرامدس کپ کردومیخواس چیزی بگه که اروم گفتم:ضایع بازی درنیار بعدابرات میگم که برگشتوگف:اها اره زنم حاملس ولی نمیخوایم ک مزاحم بشیم اجوماامدوستمونو گرفتوگف:شمامراحمین برین توکه مجبورشدیم بریم داخل که اجوشی رودیدیم روی زمین نشسته تادیدیمش بهش سلام کردیمواحترام گذاشتیم که گفت:به به ببین کیا اینجان شماکجااینجا کجا که کوک براش تعریف کردچیشده احوما:دخترم بیابهت لباس بدم داری مثه بیدمیلرزی یه نگابه کوک انداختم که تاییدکردبرم بلندشدمو رفتم طرفش که رفت تویه اتاق ویه دست لباس بهم داداجوما:بزارکمکت کنم که بپوشیش +نه نه خیلی ممنون خودم میتونم بپوشمش اجوما:باشع دخترم پ من رفتم+گامساهمنیداورفت وای اخیش اگه میفهمیدبچه ای درکارنیس چیکارمیکردم سریع لباساموعوض کردمودوباره کت
اصلاخودم برات میخرم خوبه+ن مشکل اون نیس مشکل اینه که روی سرم چیزی نیس موهام معلوم میشه کوک:خب بشه موهات که خیلی قشنگو...بلده +ن اخه معذب میشم تاحالاموهامومردی ندیده یه لبخنده قشنگ زدوگف:منکه دیدم+یاااتوناخواسته بوده خندیدوگف:باشه خب منکه دیدم الانم کسی نیس که اشکال نداره+خب دیده باشی مگه باید بازم ببینی کوک:مگع توخانم جئون نیستی مگه مادربچم نیستی چه اشکالی داره خندیدمویه مشت به بازوش زدموگفتم:یااااحال هی بگومن یه غلطی کردم دیگه دوباره خندیدوگف اشکال نداره بلندشدوگف بیابریم که ازسرمایخ میزنیموکتشودراوردوانداخت روسرم کوک:بیا دیگه اقای جئونم نمیبینه خوبه+اره خبع مرتیکه کیوت خندیدوجلوراه افتادولی هرچی میرفتیم نمیرسیدیم خیلی سردبودوهردومیلرزیدیم+جونگکوک شی چرانمیرسیم کوک:نمدونم اینجامحله های پایینه تاحالانیومدم+خب ینی چی کوک:فک کنم گم شدیم ویه لبخنده شرمنده زد+حالاچیکارکنیم کوک:نمدونم بیابریم ازاین خونه هه بپرسیم ببینیم کجاییم+مگه خونم حرف میزنه کوک:ن احمق منظورازصاحب خونه بپرسیموخندید+اهارفتیم توی حیاتوصدامیزدیم ببینیم کسی خونه هس یان که یه پیرزن امدبیرون تادیدمش شناختمش واای همون اجومای توی اون مغازس که سریع کت جونگ کوکودوباره کردم تولباسم که برامده بشه نمیخواستم فکرکنه گولش زدیم اجوماامدوگف:سلام عزیزای من شمااینجاچیکارمیکنین کوک:عااسلام اجوماشمایین ببخشیدماگمشدیم امدیم بپرسیم ببینیم کجاییم+سلام اجومااجوما:سلام به روی ماهت دخترم پسرم چراخیسین حالاکوک:افتادیم توی دریاچه همین نزدیکیااجوما:اخخخ صددفعه درخواست دادیم که بیان یا پرش کنن یادورشوحصاربکشن فایده نداره که بیاین توبیاین سرمامیخورین کوک:ن اجوماممنون نمیخوادمزاحم نمیشیم میریم اجوما:عهه پسرم این چه حرفیه زنت حاملس سرمامیخوره داره میلرزه کوک:زنم ن برگشت عقبوبهم نگاه کردکه تادیدشکمم بازبرامدس کپ کردومیخواس چیزی بگه که اروم گفتم:ضایع بازی درنیار بعدابرات میگم که برگشتوگف:اها اره زنم حاملس ولی نمیخوایم ک مزاحم بشیم اجوماامدوستمونو گرفتوگف:شمامراحمین برین توکه مجبورشدیم بریم داخل که اجوشی رودیدیم روی زمین نشسته تادیدیمش بهش سلام کردیمواحترام گذاشتیم که گفت:به به ببین کیا اینجان شماکجااینجا کجا که کوک براش تعریف کردچیشده احوما:دخترم بیابهت لباس بدم داری مثه بیدمیلرزی یه نگابه کوک انداختم که تاییدکردبرم بلندشدمو رفتم طرفش که رفت تویه اتاق ویه دست لباس بهم داداجوما:بزارکمکت کنم که بپوشیش +نه نه خیلی ممنون خودم میتونم بپوشمش اجوما:باشع دخترم پ من رفتم+گامساهمنیداورفت وای اخیش اگه میفهمیدبچه ای درکارنیس چیکارمیکردم سریع لباساموعوض کردمودوباره کت
۷.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.