ازدواج سوری پارت 80(کم کم داره فک تموم میشه درخواستی داشت
ازدواج سوری پارت 80(کم کم داره فک تموم میشه درخواستی داشتین بگین تو دایرکت)
ات ـ منم دوست دارم نامرد
مامان ـ بسه دیگه چندشم شد ات برو طبقه ی بالا اولین اتاق سمت راست یه لباس هست اونو بپوش و بیا
ـ نیانگ چی؟
مامان ـ نیانگم اونجا منتظر تو و تهیونگه زود باشین
ات از بغلم اومد بیرون با دو رفت لباس بپوشه مامان هم اماده شدو زود تر از منو ات رفت باورم نمیشد که دارم با عشق زندگیم ازدواج میکنم رفتم داخل اتاق بغلی که ات داخل بود دیدم یه دست کت و شلوار هم برای منه منم پوشیدم نمیتونستم کراوتم رو ببندم رفتم تو اتاق ات تا برام ببنده
ویو ات
داشتم گوشواره هامو میپوشبدم که در باز شد از تو اینه دیدم که تهیونگه با کراوت اومده رفتم پیشش
ـ هنوز نمیتونی یه کروات ببندی بده به من *کراوتو داد به ات*
ته ـ خب چیه یهو قاطی میکنم نمیتونم ببندم
براش کرواتشو بستم خیلی خوشتیپ شده بود بهش یه لبخند زدم
ته ـ چیه؟! چرا اینجوری شدی؟!
ـ خوشتیپ شدی
ته ـ تو خیلی ناز شدی اونم تو این لباس سفید
ـ باید گردنبندمم بپوشم میشه یه خورده کمکم کنی اوپا؟
ته ـ الان چی گفتی؟
ـ گفتم میشه گردنبندمو برام ببندی؟
ته ـ نه بعدش؟
ـ گفتم اوپا
ته ـ باشه کو گردنبندت؟
ـ اونجاست
رفت گردنبندمو برداشت اومد سمتم
ته ـ موهاتو جمع کن
ـ باشه
ویو تهیونگ
موهاشو جمع کرد گردن بندش رو براش بستم یه بوس کوچیک زدم زدم روی لایه گوشش باعث شد شونه هاشو بده بالا
ات ـ یااا نکن *خنده *
ـ نمیزاری یه دقیقه که نیانگ نیس باهات لاس بزنم
ات ـ خب قلقلکم میشه
ـ باشه نزار*با قیافه ی لوس*
ات ـ قیافتو اینجوری نکن برا من
ـ دلم میخواد *قیافشو بیشتر لوس میکنه*
ات ـ باشه اصن هر کاری دوی داری با من بکن
ـ واقعا؟
ات ـ اره
ـ پس اماده باش میخوام به طرز وحشیانه به لبات هجوم بیارم
ویو ات
تهیونگ چسبوندم به دیوار شروع کرد به بوسیدنم منم باهاش همکاری میکردم نفس کم اوردیمو از هم جدا شدیم، باز نفس گرفتیمو شروع کردیم باز به بوسیدن هم دستاشو قاب صورتم کرد منم دستمو گذاشتم رو دستاش بعد چند دقیقه کام کردیم
ته ـ واقعا بهم چسبید
ـ لوس
ته ـ به من میگی لوس هان؟*قلقلک ات میده*
ـ یااا... نکنن..... تهیونگگگگ
ته ـ چیه؟*همچنان قلقلکش میده*
ـ جایی.... زخمم... هنوز درد... میکنههه
ویو تهیونگ
تا گفت جایه زخمش درد میکنه دیگه قلقلکش ندادم و رفتیم پایین یه ون با یه راننده منتظرمون وایساده بود تا مارو دید تعظیم کرد و سوار شدیم و حرکت کردیم سمت یه عمارت بزرگ
ویو ات
رسیدیم به یه عمارت بزرگ از ون پیاده شدیم رفتیم داخل یه خدمت کار بپداخل عمارت بود
اجوما ـ از این طرف...
پشیت سر اون خدمتکاره را افتادیم و یه درو باز کرد که.....
کدومتون پایان خوش میخواست؟
ات ـ منم دوست دارم نامرد
مامان ـ بسه دیگه چندشم شد ات برو طبقه ی بالا اولین اتاق سمت راست یه لباس هست اونو بپوش و بیا
ـ نیانگ چی؟
مامان ـ نیانگم اونجا منتظر تو و تهیونگه زود باشین
ات از بغلم اومد بیرون با دو رفت لباس بپوشه مامان هم اماده شدو زود تر از منو ات رفت باورم نمیشد که دارم با عشق زندگیم ازدواج میکنم رفتم داخل اتاق بغلی که ات داخل بود دیدم یه دست کت و شلوار هم برای منه منم پوشیدم نمیتونستم کراوتم رو ببندم رفتم تو اتاق ات تا برام ببنده
ویو ات
داشتم گوشواره هامو میپوشبدم که در باز شد از تو اینه دیدم که تهیونگه با کراوت اومده رفتم پیشش
ـ هنوز نمیتونی یه کروات ببندی بده به من *کراوتو داد به ات*
ته ـ خب چیه یهو قاطی میکنم نمیتونم ببندم
براش کرواتشو بستم خیلی خوشتیپ شده بود بهش یه لبخند زدم
ته ـ چیه؟! چرا اینجوری شدی؟!
ـ خوشتیپ شدی
ته ـ تو خیلی ناز شدی اونم تو این لباس سفید
ـ باید گردنبندمم بپوشم میشه یه خورده کمکم کنی اوپا؟
ته ـ الان چی گفتی؟
ـ گفتم میشه گردنبندمو برام ببندی؟
ته ـ نه بعدش؟
ـ گفتم اوپا
ته ـ باشه کو گردنبندت؟
ـ اونجاست
رفت گردنبندمو برداشت اومد سمتم
ته ـ موهاتو جمع کن
ـ باشه
ویو تهیونگ
موهاشو جمع کرد گردن بندش رو براش بستم یه بوس کوچیک زدم زدم روی لایه گوشش باعث شد شونه هاشو بده بالا
ات ـ یااا نکن *خنده *
ـ نمیزاری یه دقیقه که نیانگ نیس باهات لاس بزنم
ات ـ خب قلقلکم میشه
ـ باشه نزار*با قیافه ی لوس*
ات ـ قیافتو اینجوری نکن برا من
ـ دلم میخواد *قیافشو بیشتر لوس میکنه*
ات ـ باشه اصن هر کاری دوی داری با من بکن
ـ واقعا؟
ات ـ اره
ـ پس اماده باش میخوام به طرز وحشیانه به لبات هجوم بیارم
ویو ات
تهیونگ چسبوندم به دیوار شروع کرد به بوسیدنم منم باهاش همکاری میکردم نفس کم اوردیمو از هم جدا شدیم، باز نفس گرفتیمو شروع کردیم باز به بوسیدن هم دستاشو قاب صورتم کرد منم دستمو گذاشتم رو دستاش بعد چند دقیقه کام کردیم
ته ـ واقعا بهم چسبید
ـ لوس
ته ـ به من میگی لوس هان؟*قلقلک ات میده*
ـ یااا... نکنن..... تهیونگگگگ
ته ـ چیه؟*همچنان قلقلکش میده*
ـ جایی.... زخمم... هنوز درد... میکنههه
ویو تهیونگ
تا گفت جایه زخمش درد میکنه دیگه قلقلکش ندادم و رفتیم پایین یه ون با یه راننده منتظرمون وایساده بود تا مارو دید تعظیم کرد و سوار شدیم و حرکت کردیم سمت یه عمارت بزرگ
ویو ات
رسیدیم به یه عمارت بزرگ از ون پیاده شدیم رفتیم داخل یه خدمت کار بپداخل عمارت بود
اجوما ـ از این طرف...
پشیت سر اون خدمتکاره را افتادیم و یه درو باز کرد که.....
کدومتون پایان خوش میخواست؟
۸.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.