فریاد بی صدا
فریاد بی صدا
پارت۴۲
کارتو دادو گفت:خوش اومدید
ارسلان و دیانا:مرسی
دختره:میگم اقا خوشتیپ نمیخای شماره ازم بگیری
ارسلان:خانم حرف د
دیانا:هوی دختره ی اسکل پلشت گاو هی هیچی نمیگم پرو نشو تو غلط میکنی ب عشق من میگی شماره بدم هول خاک برسر اینجا اومدی کار کنی یا هول بازی کنی
ارسلان:دیانا نفس بگیرررر
دختره:گمشو اسکل بیشور عنتر
ارسلان:هوی درست صحبت کن با عشق مناااا
دختره:این چیش از من بهتره چرا نمیای بامن
ارسلان:خفه شو
دیانا:واقعا ذوق کردم ازم دفاع کرددد
دختره:برو همون دختره سیریش لیاقتته
ارسلان و دیانا:سیریش قیافته از همزمان گفتنمون خندیدیم که مدیر رستوران اومدو گفت:چخبرتونهههه خانم و اقای محترم چرا اینجارو رو سرتون گزاشتید خانم محمودی(فامیلی هستیو بلد نیستم) تو چرا سر کارت نیستی
ارسلان:اقای محترم از این خانم بپرسین
دیانا:نه بزارین توضیح بدم(مثلا توضیح داد)
مدیر:من واقعا از شما عذر میخوام خانم محمودی شماهم از فردا سر کار نمیاید
دختره:اما
مدیر:همینی که گفتم(داد و جدی)
دختره:هع میرم
ارسلان و دیانا:ما دیگه میریم خدافظ
مدیر:بازم معذرت میخوام خدافظ
رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم که ارسلان گفت:ولی وقتی خشن میشی خوردنی تر میشی ها
دیانا:ههههههه
ارسلان:الان عشق من قهر کرده
دیانا:.......
ارسلان:دیانا جونممممم
دیانا:.......
ارسلان:عشق ارسلانننن
دیانا:.......
ارسلان:اینطوری نکنااا یهو میبینی میام میخورمتاااا😂
دینا:تعارف نکن بیا بخور ک یهو لبشو گزاشت رو لبامو شروع کرد ب خوردن ک لب پایینیمو گاز گرفت اخی گفتم و بعد همراهیش کردم بعد ۱۰مین ازم جدا شد و گفت:لبات مزه توت فرنگی میده خوشگل خانممم
دیانا:سرم انداختم پایین از خجالت و مطمئن بودم لپام سرخ شده از خجالت
ارسلان:خانومم خجالت کشید
دیانا:عههههه ارسلاووووننننن
ارسلان:جون ارسلان اشتی؟؟؟
دیانا:اشتی ولی بریم بستنی بخوریممم(بچگونه)
ارسلان:چشممممم
دیانا:هوراااااا
رفتیم بستنی فروشی ارسلان بستنی گرفت بستنی و خوردیم گوشه لبم بستنی ای شده بود گفتم:نمیخای عین این رمانا گوشه لبمو با انگشت تمیز کنی😂
ک دیدم ارسلان اومد جلو و لبمو خورد و گفت:من با انگشت تمیز نمیکنم اینطوری تمیز میکنم
دیانا:حیححح😊
ارسلان:ولی چ خوشمزه بودااا
دیانا:خجالتم نده دیگ حالا ب.....
ادامه دارد
سلاممم
کمی تو خماری بمونید😂
پارت۴۲
کارتو دادو گفت:خوش اومدید
ارسلان و دیانا:مرسی
دختره:میگم اقا خوشتیپ نمیخای شماره ازم بگیری
ارسلان:خانم حرف د
دیانا:هوی دختره ی اسکل پلشت گاو هی هیچی نمیگم پرو نشو تو غلط میکنی ب عشق من میگی شماره بدم هول خاک برسر اینجا اومدی کار کنی یا هول بازی کنی
ارسلان:دیانا نفس بگیرررر
دختره:گمشو اسکل بیشور عنتر
ارسلان:هوی درست صحبت کن با عشق مناااا
دختره:این چیش از من بهتره چرا نمیای بامن
ارسلان:خفه شو
دیانا:واقعا ذوق کردم ازم دفاع کرددد
دختره:برو همون دختره سیریش لیاقتته
ارسلان و دیانا:سیریش قیافته از همزمان گفتنمون خندیدیم که مدیر رستوران اومدو گفت:چخبرتونهههه خانم و اقای محترم چرا اینجارو رو سرتون گزاشتید خانم محمودی(فامیلی هستیو بلد نیستم) تو چرا سر کارت نیستی
ارسلان:اقای محترم از این خانم بپرسین
دیانا:نه بزارین توضیح بدم(مثلا توضیح داد)
مدیر:من واقعا از شما عذر میخوام خانم محمودی شماهم از فردا سر کار نمیاید
دختره:اما
مدیر:همینی که گفتم(داد و جدی)
دختره:هع میرم
ارسلان و دیانا:ما دیگه میریم خدافظ
مدیر:بازم معذرت میخوام خدافظ
رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم که ارسلان گفت:ولی وقتی خشن میشی خوردنی تر میشی ها
دیانا:ههههههه
ارسلان:الان عشق من قهر کرده
دیانا:.......
ارسلان:دیانا جونممممم
دیانا:.......
ارسلان:عشق ارسلانننن
دیانا:.......
ارسلان:اینطوری نکنااا یهو میبینی میام میخورمتاااا😂
دینا:تعارف نکن بیا بخور ک یهو لبشو گزاشت رو لبامو شروع کرد ب خوردن ک لب پایینیمو گاز گرفت اخی گفتم و بعد همراهیش کردم بعد ۱۰مین ازم جدا شد و گفت:لبات مزه توت فرنگی میده خوشگل خانممم
دیانا:سرم انداختم پایین از خجالت و مطمئن بودم لپام سرخ شده از خجالت
ارسلان:خانومم خجالت کشید
دیانا:عههههه ارسلاووووننننن
ارسلان:جون ارسلان اشتی؟؟؟
دیانا:اشتی ولی بریم بستنی بخوریممم(بچگونه)
ارسلان:چشممممم
دیانا:هوراااااا
رفتیم بستنی فروشی ارسلان بستنی گرفت بستنی و خوردیم گوشه لبم بستنی ای شده بود گفتم:نمیخای عین این رمانا گوشه لبمو با انگشت تمیز کنی😂
ک دیدم ارسلان اومد جلو و لبمو خورد و گفت:من با انگشت تمیز نمیکنم اینطوری تمیز میکنم
دیانا:حیححح😊
ارسلان:ولی چ خوشمزه بودااا
دیانا:خجالتم نده دیگ حالا ب.....
ادامه دارد
سلاممم
کمی تو خماری بمونید😂
۲.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.