فریاد بی صدا
فریاد بی صدا
پارت ۴۴
شروع زنگ زدن ارسلان
ارسلان:سلام
بابای ار:سلام گرگ بی طمع نیست😂با خنده
ارسلان:آره دیگه حالا این گرگی که میگید میخواد زن بگیره
بابای ار:خب مگه قرن بوق میخوای دست جمعی بری خونش
ارسلان:نه خواستگاری کردم جدا گانه میشناسیشم فقط بیا تاریخ عروسی اوکی کنیم
بابای ار:بریدی دوختی دادی ما بپوشیم خیلی خب میایم فردا
شب😈😈😈
همه خوابیدن تا صبح
نویسنده:هعییی زوده زوددددددد
۱هفتع دیگه
دیانا:ارسلان ارسلان
هوففففففف
یه تیکه یخ برداشتم انداختم تو پیرهنش
ارسلان:میکشمت دیانا
و دنبالش دویدم
مامان ارسلان:شما دوتا هنوز بچه این
نویسنده(همچی داره زیادی زود پیش میره من به قولم عمل کنم)
دیانا:کار ارسلان
ارسلان:من یخ انداختم تو یقه تو
دیانا:مامان نگا سرم داد میزنه
گریه الکی
مامان ارس:سر دختر من داد نزنا
ارسلان:مامان من که داد نزدم
مردم مامان دارم ماهم مامان داریم
دیانا:قدرشو بدون چون من ندارم
با بغض
ارسلان:دیانا
دیانا:هوم
دیگه داشتم بی صدا گریه میکردم
مامان ارس:بغلش کردم دخترم خوشکلم گریه نکن دیگه
ارسلان:هوفففففف دیا غلت کردم
دیانا:اشکال نداره ولی خدایی قدر مامانتو بدون
ارسلان:باش
پانیذ:سلام
ممد:خاله جون هرچی گفتید خریدیم
مامان ار:زدم پشت گردن ارسلان
یاد بگیر
از بچه مردم
پانیذ:دیانا
بیا
دیانا :بله
پانیذ:عشق چجوریه
دیانا:عشق قابل توصیف نیست ولی به خودت میای میفهمی دلیل زندگیت و نفس کشیدنت شده اون
چطور
پانیذ:عاشق شدم
دیانا:عاشق کی
پانیذ:ممد
دیانا:اون چی
پانیذ:نمدونم🙄
دیانا:پانیذ
پانیذ:خب حالا درخواست داد ولی گفتم فعلا آزمایشی
دیانا:عررررررر ازمایشی
پارت ۴۴
شروع زنگ زدن ارسلان
ارسلان:سلام
بابای ار:سلام گرگ بی طمع نیست😂با خنده
ارسلان:آره دیگه حالا این گرگی که میگید میخواد زن بگیره
بابای ار:خب مگه قرن بوق میخوای دست جمعی بری خونش
ارسلان:نه خواستگاری کردم جدا گانه میشناسیشم فقط بیا تاریخ عروسی اوکی کنیم
بابای ار:بریدی دوختی دادی ما بپوشیم خیلی خب میایم فردا
شب😈😈😈
همه خوابیدن تا صبح
نویسنده:هعییی زوده زوددددددد
۱هفتع دیگه
دیانا:ارسلان ارسلان
هوففففففف
یه تیکه یخ برداشتم انداختم تو پیرهنش
ارسلان:میکشمت دیانا
و دنبالش دویدم
مامان ارسلان:شما دوتا هنوز بچه این
نویسنده(همچی داره زیادی زود پیش میره من به قولم عمل کنم)
دیانا:کار ارسلان
ارسلان:من یخ انداختم تو یقه تو
دیانا:مامان نگا سرم داد میزنه
گریه الکی
مامان ارس:سر دختر من داد نزنا
ارسلان:مامان من که داد نزدم
مردم مامان دارم ماهم مامان داریم
دیانا:قدرشو بدون چون من ندارم
با بغض
ارسلان:دیانا
دیانا:هوم
دیگه داشتم بی صدا گریه میکردم
مامان ارس:بغلش کردم دخترم خوشکلم گریه نکن دیگه
ارسلان:هوفففففف دیا غلت کردم
دیانا:اشکال نداره ولی خدایی قدر مامانتو بدون
ارسلان:باش
پانیذ:سلام
ممد:خاله جون هرچی گفتید خریدیم
مامان ار:زدم پشت گردن ارسلان
یاد بگیر
از بچه مردم
پانیذ:دیانا
بیا
دیانا :بله
پانیذ:عشق چجوریه
دیانا:عشق قابل توصیف نیست ولی به خودت میای میفهمی دلیل زندگیت و نفس کشیدنت شده اون
چطور
پانیذ:عاشق شدم
دیانا:عاشق کی
پانیذ:ممد
دیانا:اون چی
پانیذ:نمدونم🙄
دیانا:پانیذ
پانیذ:خب حالا درخواست داد ولی گفتم فعلا آزمایشی
دیانا:عررررررر ازمایشی
۲.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.