ازدواج سوری پارت 53
ازدواج سوری پارت 53
ابی که داخل دهنم ذخیره کردم رو ریختم روش
ته ـ......
ـ خوشت اومد نه؟ یاه یاه یاه
ته ـ باز باید لباس عوض کنم
ـ اشکالی نداره عشقم
ته ـ واقعا که
ـ خب منم باید موهامو خشک کنم
از سر جامون بلند شدیم و رفتیم تواتاق من لباسای دیروزم رو پوشیدم
تهیونگم هم کت و شلوار داخل کمد داشت و پوشید از خونه زدیم بیرونو رفتیم خونه منم یه استایل مینیمال زدم (لباس ات اسلاید دو) و موهامو باز گذاشتم و رفتیم سمت شرکت تهیونگ رفتیم داخل تهیونگ دستمو گرفته بود همه به تهیونگ سلام میکردن و سر خم میکردن و بعدش پچ پچ میکردن رسیدیم به اتاق تهیونگ منشیش اوتیسم داشت اما زن خوبی بود
کانیا ـ خانم کیم چیزی میل دارید براتون بیارم؟
ـ آنیو چیزی نمیخوام فقط اگه میشه یه بطریه اب
کانیا ـ چشم اقای کیم شما چی؟
ته ـ من چیزی نمیخوام
کانیا ـ نمیخواید براتون شیر قهوه درست کنم؟
ته ـ نه با صبحونه خوردم، فقط پرونده هارو برام بیار
کانیا ـ چشم فقط نیم ساعت دیگه جلسه دارید
ـ باشه میتونی بری
کانیا رفت و با یه سری پرونده با اب اومد
ته ـ کانیا دمپایی های من کجان؟
کانیا ـ زیر میزتون هست
ـ دماپی؟
کانیا ـ خب اقای کیم اینجا یه دمپایی دارن که پاشون داخل کفش اذییت نشه
ـ عجب
ته ـ پرونده هارو بزار رو میز
کانیا ـ چشم
کانیا پرونده هارو گذاشت رو میز
کانیا ـ اقای کیم پرونده ی استخدام بادیگار ها هم هست
ته ـ اینجوری نمیشه که
ـ بده من برات برسی میکنم
ته ـ نه بابا!
ـ اره مامان
کانیا ـ اهم اهم
ـ پس کانیا بیا بریم پرونده هارو بیاریم و برسی کنیم
کانیا ـ چشم
ـ فقط یه خواهش با من رسمی صحبت نکن خجالت میکشم
کانیا ـ چش.. عا ببخشید باشه
ـ افرین
با کانیا رفتیم پرونده هارو اوردیم و باهم برسی کردیم و ته هم یه سری کار داشت و اونا رو انجام داد اخرین پرونده ما من بود منم اونو برسی کردم خوبارو جدا کردیم که بعد تهیونگ نگاشون کنه تهیونگ کانیا باید میرفتن سر جلسه منم داخل شرکت یه دوری زدم اتاق جلسه شیشه ای بود منم با گوشیم یواشکی از ته عکس گرفتم و گذاشتم پس زمینه ی گوشیم
ــــــ فلش بک بعد ضهر ساعت یک ــــــ.
وقت ناهار بود همه کارمندا رفته بودن واسه ی ناهار
فقط منو ته بودیم
ته ـ رامن میخوای بخوریم؟
ـ اوهوم فقط گشنمه
ته ـ پس بیا بریم ابدار خونه
ـ باشه
رفتیم ابدار خونه شرکت خلوت خلوت بود و هیچکس نبود
دوتا رامن درست کردیم درحال خوردن بودیم که دوتا بادیگار اومدن ابدار خونه حواسشون به ما نبود
ابی که داخل دهنم ذخیره کردم رو ریختم روش
ته ـ......
ـ خوشت اومد نه؟ یاه یاه یاه
ته ـ باز باید لباس عوض کنم
ـ اشکالی نداره عشقم
ته ـ واقعا که
ـ خب منم باید موهامو خشک کنم
از سر جامون بلند شدیم و رفتیم تواتاق من لباسای دیروزم رو پوشیدم
تهیونگم هم کت و شلوار داخل کمد داشت و پوشید از خونه زدیم بیرونو رفتیم خونه منم یه استایل مینیمال زدم (لباس ات اسلاید دو) و موهامو باز گذاشتم و رفتیم سمت شرکت تهیونگ رفتیم داخل تهیونگ دستمو گرفته بود همه به تهیونگ سلام میکردن و سر خم میکردن و بعدش پچ پچ میکردن رسیدیم به اتاق تهیونگ منشیش اوتیسم داشت اما زن خوبی بود
کانیا ـ خانم کیم چیزی میل دارید براتون بیارم؟
ـ آنیو چیزی نمیخوام فقط اگه میشه یه بطریه اب
کانیا ـ چشم اقای کیم شما چی؟
ته ـ من چیزی نمیخوام
کانیا ـ نمیخواید براتون شیر قهوه درست کنم؟
ته ـ نه با صبحونه خوردم، فقط پرونده هارو برام بیار
کانیا ـ چشم فقط نیم ساعت دیگه جلسه دارید
ـ باشه میتونی بری
کانیا رفت و با یه سری پرونده با اب اومد
ته ـ کانیا دمپایی های من کجان؟
کانیا ـ زیر میزتون هست
ـ دماپی؟
کانیا ـ خب اقای کیم اینجا یه دمپایی دارن که پاشون داخل کفش اذییت نشه
ـ عجب
ته ـ پرونده هارو بزار رو میز
کانیا ـ چشم
کانیا پرونده هارو گذاشت رو میز
کانیا ـ اقای کیم پرونده ی استخدام بادیگار ها هم هست
ته ـ اینجوری نمیشه که
ـ بده من برات برسی میکنم
ته ـ نه بابا!
ـ اره مامان
کانیا ـ اهم اهم
ـ پس کانیا بیا بریم پرونده هارو بیاریم و برسی کنیم
کانیا ـ چشم
ـ فقط یه خواهش با من رسمی صحبت نکن خجالت میکشم
کانیا ـ چش.. عا ببخشید باشه
ـ افرین
با کانیا رفتیم پرونده هارو اوردیم و باهم برسی کردیم و ته هم یه سری کار داشت و اونا رو انجام داد اخرین پرونده ما من بود منم اونو برسی کردم خوبارو جدا کردیم که بعد تهیونگ نگاشون کنه تهیونگ کانیا باید میرفتن سر جلسه منم داخل شرکت یه دوری زدم اتاق جلسه شیشه ای بود منم با گوشیم یواشکی از ته عکس گرفتم و گذاشتم پس زمینه ی گوشیم
ــــــ فلش بک بعد ضهر ساعت یک ــــــ.
وقت ناهار بود همه کارمندا رفته بودن واسه ی ناهار
فقط منو ته بودیم
ته ـ رامن میخوای بخوریم؟
ـ اوهوم فقط گشنمه
ته ـ پس بیا بریم ابدار خونه
ـ باشه
رفتیم ابدار خونه شرکت خلوت خلوت بود و هیچکس نبود
دوتا رامن درست کردیم درحال خوردن بودیم که دوتا بادیگار اومدن ابدار خونه حواسشون به ما نبود
۷.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.