پارت
پارت ۴
یهو تهیونگ امد
تهیونگ : تنبیه دیروز کافی نبود
کاترینا : ارباب
تهیونگ : بروبیرون
کاترینا رفت
تهیونگ : پاشو برو حمام بعدش یگ لباس خوب بپوش
هانا : انکار یادت نیس دیشب منو چقدر زدی من نمی تونم بلند شم
تهیونگ : چقدر ضعیفی
تهیونگ هانا رو بغل کرد برد حمام
هانا : مرسی
تهیونگ رفت
هانا ویو
داشتم تو حمام با موهام بازی می کردم گه یهوو کف رفت تو چشمم
هانا : اییییییزی چشمممممنممممم اجوماااااااااااا یکیییی نیس بیرونننننن
هانا : ای چشممممم
تهیونگ ویو
میخواستم برم هانا رو صدا کنم بیاد بیرون ولی صدای حیغش همه جا رو پر کرده بود
تهیونگ : چتتت شدههه چرا جیغ میزنی
هانا : تو چشممرکف رفتتتت به اجدما بگو بیاد
تهیونگ : احوما بیرونه
هانا : به یکی بگووو بیادددد
تهیونگگ : به من دستور ندههه
هانا : چشممم دارههه میسوزههههه
هانا ویو
صدای نشدیم دیگه تهیونگ چیزی نمیگفت فکر کنم رفت یکی رو صدا کنه
هانا ؛ تهیونگ رفتی ؟؟
یهو دستی رو سرم احساس کزدم که یهو جیغ زدم و رفتم عقب کهه یهووو پام سر خورد افتادم زمین
تهیونگ ؛ چته چرا جیغ میزنی منم
هانا ؛ چراااااااا یهووو میای ( چشماش بسته هس)
تهیونگ به هانا کمک کرد پاشه
هانا ؛ وایساااا بببینمممم تو امدییی حمامممممم برووود بیروننننننننننن
) صبح بخیر 😂)
تهیونگ : مگه نمیگی چشمم میسوزه
هانا : نهههه گمشووو برووو بیرون
تهیونگ : چشمتتت رو باز کن
بعد کلییی گرفتاریییییی هانا چشمش رو باز کرد
تهیونگ : حالت خوبه
هانا : اره
یهو هانا فهمید لخته واسه همین دستاش رو گذاشت رو خودش تا بپوشونه خودش رو
تهیونگ پوزخنده ای زد
تهیونگ : من که دیدمت دیگه چرا....
خواس حرف بزنه
هانا: یااااااااااااا
تهیونگ یهو تیشرتش رو در اورد
هانا : داری چیکار می کنی
تهیونگ : منو خیس کردیییی می خوام منم حمام کنمم
هانا : یاااااا نههه نمیشههه بروو بیرون من بیام بعد
تهیونگ : نه
هانا به طرف در رفت خواس باز کنه تهیونگ زود در رو قفل کرد
هانا : باز کن من میرم بیرونر
ته : نه نمیشه
هانا ؛ گفتمممم بازززز کنننن من نمی خوامممممممم لختتتت رو ببینممم
ته : خب چیمیشه من لخت تو رو دیدم تو هم مال منو ببین
هانااا : گمشوووووووووو
تهیونگ : نزدیک هانا شد
تهیونگ : چیگفتی
هانا : هیچی
تهیونگ : نه بگو
هانا انقدر رفت عقب که چسبید به دیوار
تهیونگ : یک بار دیگه بگی قول نمیدم گه دختر باشی ( فهمیدنن دا منظورش رو
هانا : باش ( با لکنت
خلاصه رفتن دوش گرفتن امدن بیرون
هانا ویو
خیلییی ازش هجالت میکشیدم من جلوش لخت بودمم چه طور ممکنههه اون همه جای منو دید از یک طرف می خواستم برم بگم گشنمه ولی خجالت میکشیدم
از یک طرفم با حوله بودممم لباس نداشنم
بیخیال شدم و از اتاق امدم بیرون
رفتم پایین که یهوووو دیدم با چند نفر داره صحبت میکنه یهو تهیونگ بهم نگاه کرد چشماش قرمز شده بود
که گفت
تهیونگ : کاری داشتی
هانا : نه بیخشیددد مزاحم کارت شدم
اون مردا هم به ات نگاه میکردن
تهیونگ عصبی تر از قبل شد کتش رو در اورد انداخت روش
هانا زود رفت اتاق
یهو تهیونگ امد
تهیونگ : تنبیه دیروز کافی نبود
کاترینا : ارباب
تهیونگ : بروبیرون
کاترینا رفت
تهیونگ : پاشو برو حمام بعدش یگ لباس خوب بپوش
هانا : انکار یادت نیس دیشب منو چقدر زدی من نمی تونم بلند شم
تهیونگ : چقدر ضعیفی
تهیونگ هانا رو بغل کرد برد حمام
هانا : مرسی
تهیونگ رفت
هانا ویو
داشتم تو حمام با موهام بازی می کردم گه یهوو کف رفت تو چشمم
هانا : اییییییزی چشمممممنممممم اجوماااااااااااا یکیییی نیس بیرونننننن
هانا : ای چشممممم
تهیونگ ویو
میخواستم برم هانا رو صدا کنم بیاد بیرون ولی صدای حیغش همه جا رو پر کرده بود
تهیونگ : چتتت شدههه چرا جیغ میزنی
هانا : تو چشممرکف رفتتتت به اجدما بگو بیاد
تهیونگ : احوما بیرونه
هانا : به یکی بگووو بیادددد
تهیونگگ : به من دستور ندههه
هانا : چشممم دارههه میسوزههههه
هانا ویو
صدای نشدیم دیگه تهیونگ چیزی نمیگفت فکر کنم رفت یکی رو صدا کنه
هانا ؛ تهیونگ رفتی ؟؟
یهو دستی رو سرم احساس کزدم که یهو جیغ زدم و رفتم عقب کهه یهووو پام سر خورد افتادم زمین
تهیونگ ؛ چته چرا جیغ میزنی منم
هانا ؛ چراااااااا یهووو میای ( چشماش بسته هس)
تهیونگ به هانا کمک کرد پاشه
هانا ؛ وایساااا بببینمممم تو امدییی حمامممممم برووود بیروننننننننننن
) صبح بخیر 😂)
تهیونگ : مگه نمیگی چشمم میسوزه
هانا : نهههه گمشووو برووو بیرون
تهیونگ : چشمتتت رو باز کن
بعد کلییی گرفتاریییییی هانا چشمش رو باز کرد
تهیونگ : حالت خوبه
هانا : اره
یهو هانا فهمید لخته واسه همین دستاش رو گذاشت رو خودش تا بپوشونه خودش رو
تهیونگ پوزخنده ای زد
تهیونگ : من که دیدمت دیگه چرا....
خواس حرف بزنه
هانا: یااااااااااااا
تهیونگ یهو تیشرتش رو در اورد
هانا : داری چیکار می کنی
تهیونگ : منو خیس کردیییی می خوام منم حمام کنمم
هانا : یاااااا نههه نمیشههه بروو بیرون من بیام بعد
تهیونگ : نه
هانا به طرف در رفت خواس باز کنه تهیونگ زود در رو قفل کرد
هانا : باز کن من میرم بیرونر
ته : نه نمیشه
هانا ؛ گفتمممم بازززز کنننن من نمی خوامممممممم لختتتت رو ببینممم
ته : خب چیمیشه من لخت تو رو دیدم تو هم مال منو ببین
هانااا : گمشوووووووووو
تهیونگ : نزدیک هانا شد
تهیونگ : چیگفتی
هانا : هیچی
تهیونگ : نه بگو
هانا انقدر رفت عقب که چسبید به دیوار
تهیونگ : یک بار دیگه بگی قول نمیدم گه دختر باشی ( فهمیدنن دا منظورش رو
هانا : باش ( با لکنت
خلاصه رفتن دوش گرفتن امدن بیرون
هانا ویو
خیلییی ازش هجالت میکشیدم من جلوش لخت بودمم چه طور ممکنههه اون همه جای منو دید از یک طرف می خواستم برم بگم گشنمه ولی خجالت میکشیدم
از یک طرفم با حوله بودممم لباس نداشنم
بیخیال شدم و از اتاق امدم بیرون
رفتم پایین که یهوووو دیدم با چند نفر داره صحبت میکنه یهو تهیونگ بهم نگاه کرد چشماش قرمز شده بود
که گفت
تهیونگ : کاری داشتی
هانا : نه بیخشیددد مزاحم کارت شدم
اون مردا هم به ات نگاه میکردن
تهیونگ عصبی تر از قبل شد کتش رو در اورد انداخت روش
هانا زود رفت اتاق
- ۱۴.۸k
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط