۱۷۲
#۱۷۲
از عصبانیت نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم..
دستمو بردم جلو و دکمه ی سوم رو خودم باز کردم..
ُزل زدم توی نگاهش و دکمه ی چهارم..
با حالت صورت و نگاهش پوزخندی زدمو دکمه ی پنجم رو باز کردم..
به حالت صورت و نگاهش پوزخندی زدمو دکمه ی پنجم رو باز کردم..
داشتم دکمه ی آخر رو باز میکردم که دستش روی دستم نشست و با صدای آرومی پرسید
_ داری چیکار میکنی آرشیدا؟
دستشو پس زدمو دکمه ی آخر رو باز کردم..
یقشو گرفتمو لباس رو از تَنِش کندم..
پوزخندی زدم
_ وقتی دکمه هاتو باز میکرد چه حسی داشتی؟
انگشتامو روی گردنش کشیدم..
چقدر داغ بود..
ادامه دادم
_ وقتی نوازشت میکرد چی؟
دوست داشتی؟
دستم روی باال تنه اش ثابت شد..
یه قدم رفتم جلو..
روی انگشتای پام بلند شدم تا صورتم به صورتش نزدیکتر بشه..
لبمو توی یه سانتی لبش نگه داشتمو برخالف حس بدی که از این نزدیکی بهم دست داده بود ادامه دادم..
_ وقتی لباشو روی لبات گذاشت و خیس بوسیدت چی؟ میخواستی واسش جون بدی ..نه؟
لبمو مماس با صورتش بردم نزدیک گوشش و روی الله ی گوشش کشیدم..
آروم لب زدم
_ وقتی الله ی گوشت رو گاز میگرفت چی؟ دیوونش شده بودی نه؟ هوس توی جونت بال بال میزد نه؟
توی همون فاصله دستمو بردم پایین تر و سعی کردم دکمه ی شلوارش رو باز کنم..
_ وقتی لذت میبردی و اون خودش شلوارتو برات باز میکرد تا کارت راحتر تر بشه..
از عصبانیت نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم..
دستمو بردم جلو و دکمه ی سوم رو خودم باز کردم..
ُزل زدم توی نگاهش و دکمه ی چهارم..
با حالت صورت و نگاهش پوزخندی زدمو دکمه ی پنجم رو باز کردم..
به حالت صورت و نگاهش پوزخندی زدمو دکمه ی پنجم رو باز کردم..
داشتم دکمه ی آخر رو باز میکردم که دستش روی دستم نشست و با صدای آرومی پرسید
_ داری چیکار میکنی آرشیدا؟
دستشو پس زدمو دکمه ی آخر رو باز کردم..
یقشو گرفتمو لباس رو از تَنِش کندم..
پوزخندی زدم
_ وقتی دکمه هاتو باز میکرد چه حسی داشتی؟
انگشتامو روی گردنش کشیدم..
چقدر داغ بود..
ادامه دادم
_ وقتی نوازشت میکرد چی؟
دوست داشتی؟
دستم روی باال تنه اش ثابت شد..
یه قدم رفتم جلو..
روی انگشتای پام بلند شدم تا صورتم به صورتش نزدیکتر بشه..
لبمو توی یه سانتی لبش نگه داشتمو برخالف حس بدی که از این نزدیکی بهم دست داده بود ادامه دادم..
_ وقتی لباشو روی لبات گذاشت و خیس بوسیدت چی؟ میخواستی واسش جون بدی ..نه؟
لبمو مماس با صورتش بردم نزدیک گوشش و روی الله ی گوشش کشیدم..
آروم لب زدم
_ وقتی الله ی گوشت رو گاز میگرفت چی؟ دیوونش شده بودی نه؟ هوس توی جونت بال بال میزد نه؟
توی همون فاصله دستمو بردم پایین تر و سعی کردم دکمه ی شلوارش رو باز کنم..
_ وقتی لذت میبردی و اون خودش شلوارتو برات باز میکرد تا کارت راحتر تر بشه..
۴۵.۱k
۲۰ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.