رمان تمنا
#رمان_تمنا
نویسنده: #بیسان_تیته
تهیه کننده:حسین حاجی جمالی
#قسمت_بیست_و_یکم
اخم کردو به صورتم نگاه کرد با اعتراض گفت: تمنا حالت رو درک می کنم ولی اگه بخوای با این قیافه بیای به خدا بهمون شک میکننا ..تورو خدا به خودت مسلط باش ازت خواهش میکنم باید به خودت بقبولونی که جز این راهی نداری. سرمو تکون دادم و با ترس گفتم: باشه سعی میکنم ... اخم تبدیل به لبخند شدو گفت: آفرین دختر. باهم رفتیم داخل اتاق از لباسایی که دیروز خریده بودیم برام آورد که بپوشم
یه شلوار لی سرمهای و یه مانتو سبز رنگ و یه شال به همون رنگ. یه کیفو کفش ست سبزو مشکی. گفت: اینا رو امروز بپوش فکر کنم خیلی جیگر میشی به رنگ چشماتم میاد.. چیزی نگفتم فقط سرتکون دادم و دوباره گفت: خوب بیا اینجا بشین تا آرایشت کنم.
از جام بلند شدم روی صندلی روبروی میزش که پر از لوازم آرایش بود نشستم. سرمو تکیه داد به صندلی و گفت: خوب چشماتو ببند تا نگفتمم باز نکن تاحالا آرایش نکردی. گفتم: نه. سری تکون دادو گفت: پس مطمئنم یه تیکه ماه میشی. پوزخندی زدمو و تو دلم گفتم:
عجب دل خوشی داری دختررر...آره ماه میشم جیگر میشم بعد میرم تیغ زنی. دزدی!!!
چشامو بستم خودمو سپردم به سمیه نمی دونم تند تند داشت رو صورتم چی می مالید...بعد 10دقیقه صداشو شنیدم که با ذوق گفت:
چشاتو باز کن خودتو نگاه کن چشمامو باز کردم از دیدن خودم تو آینه دهنم واموند چندان آرایشی هم نکرده بود .
برام یه آرایش ساده و ملیح و دخترونه کرده بود ولی قیافه ام خیلی عوض شده بود همونطور که خودمو تو آینه با دهن باز نگاه میکردم صدای خنده سمیه رو شنیدم که گفت: دختر دهنتو چرا اینقدر باز کردی حالا ببندش بابا فکر کن تو اینطوری عکس العمل نشون دادی بیچاره پسرای مردم چه زجری میکشن که نمی تونن بهت ناخنک بزنن. با حرفش برگشتم سمتشو با تعجب گفتم: ناخنک ؟؟؟؟ ناخنک دیگه چیه؟
پوزخندی زدو گفت: منظورم اینه که نمی تونن داشته باشنت و لمست کنن دختر جان. تو چقدر خنگی تا بیام به تو یاد بدم فکر کنم خودمم خنگ بشم. بعدم ادامه داد: پاشو پاشو بذار من حاضر شم دیر شد توهم لباساتو بپوش از حرفش خیلی ناراحت شده بودم حتی فکر کردن بهشم تنمو می لرزوند. نکنه یه موقع..وای خدا منو تا اینجا کشوندی ولی ازت خواهش میکنم از این بلاها سرم نیاد ... رفتم سمت لباسا و تنم کردمشون سمیه کلی تحسینم کرد واقعا هم تغییر کرده بودم ولی برا منی که تا خودمو شناخته بودم چادر سر کرده بودم و هیچوقت آرایش نکرده بودم اصلا راحت نبود وقتی یادم می افتاد برا چه کاری خودمو این شکلی کردم آه سردی کشیدم و زمزمه وار به سمیه گفتم:
من میرم تو سالن تا تو آماده شی. سمیه ام دیگه زیاد گیر نداد و سری تکون دادو گفت: باشه الان آماده میشم
یه ربعی آماده شدنش طول کشید از در اتاق اومد بیرون سرم پایین بودو با انگشتای دستم بازی میکردم هروقت استرس داشتم میافتادم به جون انگشتام. با شنیدن صداش سرم رو بلند کردم: من آماده ام بریم. سرمو بلند کردم خیره شدم تو صورتش چه آرایش غلیظی داشت یه مانتو قرمز تنش بود روسری قرمز شلوار مشکی کیف و کفششم قرمز بود...چه رنگ جیغی. نظری ندادم حتما اینطوری راحت بود دیگه ولی خیلی قیافه اش جلف شده بود یه دونه آدامسم گذاشت تو دهنش و شروع کرد جویدن همونطور که از در می رفتم بیرون یه دونه ام داد به من و گفت: بیا بگیرش.. نگاهی به آدامس تو دستش کردمو گفتم: نه مرسی نمی خوام. خندیدو گفت:
دِ ..نشد دیگه درس اول: این آدامسه حتما باید تو دهنت وول بخوره. سری تکون دادمو آدامسو گرفتم گذاشتم تو دهنم مشغول جویدم شدم نا خودآگاه بغض کردم... اما سعی کردم نشکنمش دوست نداشتم گریه کنم.
نویسنده: #بیسان_تیته
تهیه کننده:حسین حاجی جمالی
#قسمت_بیست_و_یکم
اخم کردو به صورتم نگاه کرد با اعتراض گفت: تمنا حالت رو درک می کنم ولی اگه بخوای با این قیافه بیای به خدا بهمون شک میکننا ..تورو خدا به خودت مسلط باش ازت خواهش میکنم باید به خودت بقبولونی که جز این راهی نداری. سرمو تکون دادم و با ترس گفتم: باشه سعی میکنم ... اخم تبدیل به لبخند شدو گفت: آفرین دختر. باهم رفتیم داخل اتاق از لباسایی که دیروز خریده بودیم برام آورد که بپوشم
یه شلوار لی سرمهای و یه مانتو سبز رنگ و یه شال به همون رنگ. یه کیفو کفش ست سبزو مشکی. گفت: اینا رو امروز بپوش فکر کنم خیلی جیگر میشی به رنگ چشماتم میاد.. چیزی نگفتم فقط سرتکون دادم و دوباره گفت: خوب بیا اینجا بشین تا آرایشت کنم.
از جام بلند شدم روی صندلی روبروی میزش که پر از لوازم آرایش بود نشستم. سرمو تکیه داد به صندلی و گفت: خوب چشماتو ببند تا نگفتمم باز نکن تاحالا آرایش نکردی. گفتم: نه. سری تکون دادو گفت: پس مطمئنم یه تیکه ماه میشی. پوزخندی زدمو و تو دلم گفتم:
عجب دل خوشی داری دختررر...آره ماه میشم جیگر میشم بعد میرم تیغ زنی. دزدی!!!
چشامو بستم خودمو سپردم به سمیه نمی دونم تند تند داشت رو صورتم چی می مالید...بعد 10دقیقه صداشو شنیدم که با ذوق گفت:
چشاتو باز کن خودتو نگاه کن چشمامو باز کردم از دیدن خودم تو آینه دهنم واموند چندان آرایشی هم نکرده بود .
برام یه آرایش ساده و ملیح و دخترونه کرده بود ولی قیافه ام خیلی عوض شده بود همونطور که خودمو تو آینه با دهن باز نگاه میکردم صدای خنده سمیه رو شنیدم که گفت: دختر دهنتو چرا اینقدر باز کردی حالا ببندش بابا فکر کن تو اینطوری عکس العمل نشون دادی بیچاره پسرای مردم چه زجری میکشن که نمی تونن بهت ناخنک بزنن. با حرفش برگشتم سمتشو با تعجب گفتم: ناخنک ؟؟؟؟ ناخنک دیگه چیه؟
پوزخندی زدو گفت: منظورم اینه که نمی تونن داشته باشنت و لمست کنن دختر جان. تو چقدر خنگی تا بیام به تو یاد بدم فکر کنم خودمم خنگ بشم. بعدم ادامه داد: پاشو پاشو بذار من حاضر شم دیر شد توهم لباساتو بپوش از حرفش خیلی ناراحت شده بودم حتی فکر کردن بهشم تنمو می لرزوند. نکنه یه موقع..وای خدا منو تا اینجا کشوندی ولی ازت خواهش میکنم از این بلاها سرم نیاد ... رفتم سمت لباسا و تنم کردمشون سمیه کلی تحسینم کرد واقعا هم تغییر کرده بودم ولی برا منی که تا خودمو شناخته بودم چادر سر کرده بودم و هیچوقت آرایش نکرده بودم اصلا راحت نبود وقتی یادم می افتاد برا چه کاری خودمو این شکلی کردم آه سردی کشیدم و زمزمه وار به سمیه گفتم:
من میرم تو سالن تا تو آماده شی. سمیه ام دیگه زیاد گیر نداد و سری تکون دادو گفت: باشه الان آماده میشم
یه ربعی آماده شدنش طول کشید از در اتاق اومد بیرون سرم پایین بودو با انگشتای دستم بازی میکردم هروقت استرس داشتم میافتادم به جون انگشتام. با شنیدن صداش سرم رو بلند کردم: من آماده ام بریم. سرمو بلند کردم خیره شدم تو صورتش چه آرایش غلیظی داشت یه مانتو قرمز تنش بود روسری قرمز شلوار مشکی کیف و کفششم قرمز بود...چه رنگ جیغی. نظری ندادم حتما اینطوری راحت بود دیگه ولی خیلی قیافه اش جلف شده بود یه دونه آدامسم گذاشت تو دهنش و شروع کرد جویدن همونطور که از در می رفتم بیرون یه دونه ام داد به من و گفت: بیا بگیرش.. نگاهی به آدامس تو دستش کردمو گفتم: نه مرسی نمی خوام. خندیدو گفت:
دِ ..نشد دیگه درس اول: این آدامسه حتما باید تو دهنت وول بخوره. سری تکون دادمو آدامسو گرفتم گذاشتم تو دهنم مشغول جویدم شدم نا خودآگاه بغض کردم... اما سعی کردم نشکنمش دوست نداشتم گریه کنم.
۵.۳k
۲۹ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.