پارت ۲۴
#پارت_۲۴
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!
رئیسه: به به آقا ارسلان خودمون
میدونی چند وقته ندیدمت یه سری به ما بزن بی معرفت
ارسلان : خفه شو آشغال
هر کاری میخوای بکنی با من بکن دیانا رو ولش کن
رئیسه : آاااا سلام دیانا خانوم ببخشید ندیدمتون
آخه خیلی وقت بود ارسلان خان و ندیده بودم شرمنده
فقط با حرس نگاش کردم
رئیسه : آ راستی بچه ها بیاید ازشون پذیرایی کنید
دیانا : لازم نکرده
تو ما رو آزاد کن نمیخواد ازمون پذیرایی کنی 😒
رئیسه : تند نرو دیانا خانوم
من فقط دارم انتقام میگیرم!
دیانا : انتقام؟!
ارسلان : پارسا به خدا اگه چیزی در اون باره به دیانا بگی میکشمت
دیانا :
گیج شده بودم نمیدونستم اینجا چه خبره ارسلان این پسررو از کجا میشناسه
دیانا : درباره ی چی
ارسلان:
دیانا : ارسلان جواب بده
ارسلان :
دیانا : بابا آقا پارسا شما یچی بگو
پارسا : میخوای بشنوی؟!
دیانا : آره
ارسلان : دیانا
دیانا : دیانا و درد
تو که هیچی نمیگی
پارسا : ببین ارسلان من چیزی نگفتم رلت خودش خواست بدونه
به جدایی نزدیک میشویم😅💔
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!
رئیسه: به به آقا ارسلان خودمون
میدونی چند وقته ندیدمت یه سری به ما بزن بی معرفت
ارسلان : خفه شو آشغال
هر کاری میخوای بکنی با من بکن دیانا رو ولش کن
رئیسه : آاااا سلام دیانا خانوم ببخشید ندیدمتون
آخه خیلی وقت بود ارسلان خان و ندیده بودم شرمنده
فقط با حرس نگاش کردم
رئیسه : آ راستی بچه ها بیاید ازشون پذیرایی کنید
دیانا : لازم نکرده
تو ما رو آزاد کن نمیخواد ازمون پذیرایی کنی 😒
رئیسه : تند نرو دیانا خانوم
من فقط دارم انتقام میگیرم!
دیانا : انتقام؟!
ارسلان : پارسا به خدا اگه چیزی در اون باره به دیانا بگی میکشمت
دیانا :
گیج شده بودم نمیدونستم اینجا چه خبره ارسلان این پسررو از کجا میشناسه
دیانا : درباره ی چی
ارسلان:
دیانا : ارسلان جواب بده
ارسلان :
دیانا : بابا آقا پارسا شما یچی بگو
پارسا : میخوای بشنوی؟!
دیانا : آره
ارسلان : دیانا
دیانا : دیانا و درد
تو که هیچی نمیگی
پارسا : ببین ارسلان من چیزی نگفتم رلت خودش خواست بدونه
به جدایی نزدیک میشویم😅💔
۹.۹k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.