پارت62 دلبربلا
#پارت62 #دلبربلا
_خوب بالاخره هرکسی یه اخلاقی داره منم اینطوریم دیگه میدونی بعضی اوقات به بعضی افراد رو که بدی پررو میشن و باعث میشه ازت سواستفاده کنن ولی خب آدم گاهی اوقات هم لازم داره که باکسی درد دل کنه درسته که ما مردیم و مردم گریه نمیکنه ولی خب بالاخره باید ناراحتی ها و غصه های درونمونو یه جوری خالی کنیم الانم نمیخواستم این چیزارو بهت بگم اما خب زندگی من هر تیکش بهم وصله بخوام یه تیکشو برات توضیح بدم باید کل ماجرای زندگیمو بشینم برات بگم ولی بعضی آدما هم به درد درددل کردن نمیخورن یا ازش سواستفاده میکنن یا دهنشون لقه
_آهان آره راست میگی منم خودم آدمیم که اصلن نمیتونم به کسی اعتماد کنم باید بهم ثابت کنه ولی خب یه ویژگی که دارم اینه که دهن لق نیستم مطمئن باش ازین قضیه کسی چیزی نمیفهمه حداقل از طرف من
_خب
_خب چی؟
_قرار بود درمورد خودت بگی
_اسمو فامیلمو که میدونی 22 سالمه تک فرزندم منو بچه ها دوبار کنکور دادیم بار اول رشته مورد علاقمونو قبول نشدیم واسه همین با وجود 22 سال سن هنوز یه ترم مونده تا دکتر بشیم اصالتا
تهرانیم اما دانشگاه اینجا قبول شدیم و مجبور شدیم بیایم اینجا بابای منو بچه ها با هم شراکتی کارخونه دارن و مامانامونم سر همین شراکت با هم دوست شدن و بعدم ما به دنیا اومدیم اصولا هر غلطی میخوایم بکنیم باهم میکنیم مسافرتم حتی بخوایم بریم باهم میریم با ثنا هم که اول ترم باهم تو خوابگاه دوست شدیم همین
_دوسال اول دانشگاهتو کجا بودی؟
_همون تهران بودم اما خوب دانشگاهمون خوب نبود و دانشگاه های معروف و خوبم پذیرششون تموم شده بود دیگه مجبور شدیم بیایم اینجا
راستی تو آمریکا به دنیا اومدی؟
_نه منم تهرانیم
_آهان
چهل مین شده بود به مهام گفتم بلند شد بریم که گفتم
_تو به دوستات گفتی قضیه امیرو؟
_نه هنوز
_نمیگی؟
_چرا
...........
سه روز هم گذشت و برگشتیم مشهد
وارد خونه شدیم و خودمو پرت کردم رو مبل و شالمو از سرم در آوردم
خدایی خیلی خوش گذشت
فردا باز باید میرفتیم دانشگاه این یه روز آخرو دنیا و سونیا گیر داده بودن بگم قضیه چیه که گفتم باشه برا وقتی که برگشتیم تو خماری گذاشتن بقیه لذشت بخش ترین کار دنیاس
بچه ها سریع یه دوش گرفتن و چسبیدن به من تا براشون بگم چه خبره
لایک و کامنت فراموش نشه😉
_خوب بالاخره هرکسی یه اخلاقی داره منم اینطوریم دیگه میدونی بعضی اوقات به بعضی افراد رو که بدی پررو میشن و باعث میشه ازت سواستفاده کنن ولی خب آدم گاهی اوقات هم لازم داره که باکسی درد دل کنه درسته که ما مردیم و مردم گریه نمیکنه ولی خب بالاخره باید ناراحتی ها و غصه های درونمونو یه جوری خالی کنیم الانم نمیخواستم این چیزارو بهت بگم اما خب زندگی من هر تیکش بهم وصله بخوام یه تیکشو برات توضیح بدم باید کل ماجرای زندگیمو بشینم برات بگم ولی بعضی آدما هم به درد درددل کردن نمیخورن یا ازش سواستفاده میکنن یا دهنشون لقه
_آهان آره راست میگی منم خودم آدمیم که اصلن نمیتونم به کسی اعتماد کنم باید بهم ثابت کنه ولی خب یه ویژگی که دارم اینه که دهن لق نیستم مطمئن باش ازین قضیه کسی چیزی نمیفهمه حداقل از طرف من
_خب
_خب چی؟
_قرار بود درمورد خودت بگی
_اسمو فامیلمو که میدونی 22 سالمه تک فرزندم منو بچه ها دوبار کنکور دادیم بار اول رشته مورد علاقمونو قبول نشدیم واسه همین با وجود 22 سال سن هنوز یه ترم مونده تا دکتر بشیم اصالتا
تهرانیم اما دانشگاه اینجا قبول شدیم و مجبور شدیم بیایم اینجا بابای منو بچه ها با هم شراکتی کارخونه دارن و مامانامونم سر همین شراکت با هم دوست شدن و بعدم ما به دنیا اومدیم اصولا هر غلطی میخوایم بکنیم باهم میکنیم مسافرتم حتی بخوایم بریم باهم میریم با ثنا هم که اول ترم باهم تو خوابگاه دوست شدیم همین
_دوسال اول دانشگاهتو کجا بودی؟
_همون تهران بودم اما خوب دانشگاهمون خوب نبود و دانشگاه های معروف و خوبم پذیرششون تموم شده بود دیگه مجبور شدیم بیایم اینجا
راستی تو آمریکا به دنیا اومدی؟
_نه منم تهرانیم
_آهان
چهل مین شده بود به مهام گفتم بلند شد بریم که گفتم
_تو به دوستات گفتی قضیه امیرو؟
_نه هنوز
_نمیگی؟
_چرا
...........
سه روز هم گذشت و برگشتیم مشهد
وارد خونه شدیم و خودمو پرت کردم رو مبل و شالمو از سرم در آوردم
خدایی خیلی خوش گذشت
فردا باز باید میرفتیم دانشگاه این یه روز آخرو دنیا و سونیا گیر داده بودن بگم قضیه چیه که گفتم باشه برا وقتی که برگشتیم تو خماری گذاشتن بقیه لذشت بخش ترین کار دنیاس
بچه ها سریع یه دوش گرفتن و چسبیدن به من تا براشون بگم چه خبره
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۴.۳k
۰۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.