اولین پارت سال 99 پارت60 دلبربلا
#اولین_پارت_سال_99 #پارت60 #دلبربلا
دستشو گذاشت رو لبام و لباشو گذاشت رو دستش
وا چرا اینطوری کرد
دستامو گذاشتم رو سینش که هلش بدم که صدای پا شنیدم
داشت نزدیک تر میشد یهو مهام دستشو برداشت و لباش رو لبام قرار گرفت
ضربان قلبم رفت رو هزار
دوست نداشتم اولین بوسم اینطوری باشه
دوباره اومدم هلش بدم که سفت چسبید بهم و لباشو نرم حرکت داد منم دستام کنارم بود و بی حرکت ایستاده بودم
ناگهان یه صدای جیغ شنیدم و بعدم صدای یه دختر که گفت
_مهام
دختره کنار مون بود مهام ازم فاصله گرفت و تونستم یه نفس عمیق بکشم حالم که جا اومد به دختره نگاه کردم
ازین بادیا بود از همین پلنگ تزریقیا
عقب عقب رفت و گفت
_خیلی آشغالی
بعدم بدو بدو ازمون دور شد
دستمو آوردم بالا تا بخوابونم تو گوشش که دستمو گرفتو کشوند سمت حوضچه
به زور نشوندم و گفت
_قرار بود اگه گرفتمت هرکاری بگم انجام بدی
_آره آدم بد قولی نیستم ولی حق نداشتی اینطوری ازم استفاده کنی
_25 سالم که شد مامانم شروع کرد تو سرم خوندن که برو زن بگیر مدام در حال پیدا کردن دخترای جور واجور بود ولی هرچی بهش میگفتم نمیخوام ازدواج کنم تو کتش نمیرفت و میگفت تک فرزندمی میخوام عروسیتو ببینم یه بار که اومده بودیم شمال مامانم دوست قدیمیشو دید و کم کم رفت و آمداشون شروع شد مامانمم همه دخترا رو ول کرد چسبید به نیلوفر دختری که ذاتش از تو چهرشم مشخص بود
تیپ جلف و کارای زنندش و آرایشای غلیضش و سبک بازیاش و قیافه مصنوعیش باعث شده بود ازش متنفر بشم
اما انگار اون تازه نیمه گم شدشو پیدا کرده بود مامان اونم راضی بود انگار
اینو از تو رفتاراش به راحتی میتونستی تشخیص بدی تعریف از خود نباشه کی دوست نداره یه روانشناس با وضعیت مالی خیلی خوب دومادش بشه ایندفعه هر بهونه ای آوردم مامان راضی نشد
میگفت باید یه دلیل قانع کننده بیارم و ثابت کنم این دختر کجاش مشکل داره که من نمیخوام با این ازدواج کنم
برگشتیم امریکا و مامان دوباره از سر گرفت انقدر گفت تا کلافه شدمو گفتم برمیگردم ایران و مستقل زندگی میکنم هنوزم که هنوزه روزی دوبار زنگ میزنه و تحدید میکنه اگه با این دختره ازدواج نکنم عاقم میکنه
این از یه طرف سیریش بازیای این دختره از یه طرف و خونسردی بابا هم از یه طرف کلافم کرده بود
تصمیم گرفتم یه بپا بزارم واسه این دختره تا بدونم ذاتش چطوریه که خبر رسید بهم تا چهار صبح تو بغل اینو اون تو پارتیا ول میچرخه بعدشم که فهمیدم این خانوم اصلا دختر نیست به یکی گفتم موقع کثافت کاریاش ازش فیلم بگیره فیلمه آماده شد
ولی نفرستادم واسه اینکه میخواستم دختره خودش پا پس بکشه بهش گفته بودم یکی دیگه رو دوست دارم ولی باور نمیکرد و برای اثباتش...
لایک و کامنت فراموش نشه😉
دستشو گذاشت رو لبام و لباشو گذاشت رو دستش
وا چرا اینطوری کرد
دستامو گذاشتم رو سینش که هلش بدم که صدای پا شنیدم
داشت نزدیک تر میشد یهو مهام دستشو برداشت و لباش رو لبام قرار گرفت
ضربان قلبم رفت رو هزار
دوست نداشتم اولین بوسم اینطوری باشه
دوباره اومدم هلش بدم که سفت چسبید بهم و لباشو نرم حرکت داد منم دستام کنارم بود و بی حرکت ایستاده بودم
ناگهان یه صدای جیغ شنیدم و بعدم صدای یه دختر که گفت
_مهام
دختره کنار مون بود مهام ازم فاصله گرفت و تونستم یه نفس عمیق بکشم حالم که جا اومد به دختره نگاه کردم
ازین بادیا بود از همین پلنگ تزریقیا
عقب عقب رفت و گفت
_خیلی آشغالی
بعدم بدو بدو ازمون دور شد
دستمو آوردم بالا تا بخوابونم تو گوشش که دستمو گرفتو کشوند سمت حوضچه
به زور نشوندم و گفت
_قرار بود اگه گرفتمت هرکاری بگم انجام بدی
_آره آدم بد قولی نیستم ولی حق نداشتی اینطوری ازم استفاده کنی
_25 سالم که شد مامانم شروع کرد تو سرم خوندن که برو زن بگیر مدام در حال پیدا کردن دخترای جور واجور بود ولی هرچی بهش میگفتم نمیخوام ازدواج کنم تو کتش نمیرفت و میگفت تک فرزندمی میخوام عروسیتو ببینم یه بار که اومده بودیم شمال مامانم دوست قدیمیشو دید و کم کم رفت و آمداشون شروع شد مامانمم همه دخترا رو ول کرد چسبید به نیلوفر دختری که ذاتش از تو چهرشم مشخص بود
تیپ جلف و کارای زنندش و آرایشای غلیضش و سبک بازیاش و قیافه مصنوعیش باعث شده بود ازش متنفر بشم
اما انگار اون تازه نیمه گم شدشو پیدا کرده بود مامان اونم راضی بود انگار
اینو از تو رفتاراش به راحتی میتونستی تشخیص بدی تعریف از خود نباشه کی دوست نداره یه روانشناس با وضعیت مالی خیلی خوب دومادش بشه ایندفعه هر بهونه ای آوردم مامان راضی نشد
میگفت باید یه دلیل قانع کننده بیارم و ثابت کنم این دختر کجاش مشکل داره که من نمیخوام با این ازدواج کنم
برگشتیم امریکا و مامان دوباره از سر گرفت انقدر گفت تا کلافه شدمو گفتم برمیگردم ایران و مستقل زندگی میکنم هنوزم که هنوزه روزی دوبار زنگ میزنه و تحدید میکنه اگه با این دختره ازدواج نکنم عاقم میکنه
این از یه طرف سیریش بازیای این دختره از یه طرف و خونسردی بابا هم از یه طرف کلافم کرده بود
تصمیم گرفتم یه بپا بزارم واسه این دختره تا بدونم ذاتش چطوریه که خبر رسید بهم تا چهار صبح تو بغل اینو اون تو پارتیا ول میچرخه بعدشم که فهمیدم این خانوم اصلا دختر نیست به یکی گفتم موقع کثافت کاریاش ازش فیلم بگیره فیلمه آماده شد
ولی نفرستادم واسه اینکه میخواستم دختره خودش پا پس بکشه بهش گفته بودم یکی دیگه رو دوست دارم ولی باور نمیکرد و برای اثباتش...
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۶.۶k
۰۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.