پارت64 دلبربلا
#پارت64 #دلبربلا
عه اینکه اون پسره همسایمونه
شیشه رو کشیدم پایین
_ بله؟
_علیک سلام خانوم این چه جای ایستادنه سد معبر شدین اومد و یکی خواست ماشینشو ببره بیرون
تیکشو نشنیده گرفتم والا پسره چلغوز انتظار داره سلامم بکنم بهش هنوز بلد نیس با یه خانوم چطور حرف بزنه
_آقا شما که میخوای بری بیرون دست که داری انشالله ماشینتم که بوق داره خب بوق بزن اینم من باید بهت بگم
سرشو تکون دادو رفت
برو برا عمت متاسف باش شنقل
سوارماشینش شد و دستشو گذاشت رو بوق
منم از جام تکون نخوردم اون همینطکر داشت بوق میزد منم انگار ن انگار تا اینکه بچه ها به دادش رسیدن و سریع اومدن منم از پارکینگ رفتم بیرون
الان حتما با خودش میگه دختره کره
بوق اولو نشنید بوق دومم که...صلواتی عنایت کنین
رسیدیم دتنشگاه و از ماشسن پیاده شدیم
ریموت و زدم و رفتیم سمت کلاسمون
کلاس اول ما با کلاس دوم ثنا و مهام تموم میشد تصمیم گرفتیم کلاس دومو بپیچونیم
مهام و دیدم که به دیوار کنار کلاسشون تکیه داده و سرش تو گوشیشه
بچه ها رو فرستادم برن کلاس خودمم رفتم پیش مهام
_سلام
سرشو آورد بالا و گفت
_سلام
_میگم امروز شما کلاس دومتون با کلاس اول ما تموم میشه ما کلاس دوممونو میپیچونیم زنگ بزن به امیر بریم بیرون
_خب بعد به چه بهونه ای شما بیاین پیش ما؟
_شما میرین رستوران ماهم میایم بعد شما رو به صورت کاملا اتفاقی میبینیم میایم سمتتون سلام میکنیم امیرم رگ خودشیرینیش گل میکنه دعوت میکنه پیش شما بشینیم ما هم قبول میکنیم
_بعد اگه رگ خودشیرینیش گل نکرد چی؟
_میکنه
_یه درصد احتمال بده نکنه
_ازونجا به بعدش دیگه با توئه خودت یه جوری حلش میکنی
برگشتم برم کلاس که گفت
_شمارتو بده بگم کجا میریم
تند تند شمارمو بهش گفتمو و رفتم کلاس
نشستم پیش بچه ها تا اومدم جریان و براشون تعریف کنم استاد اومد و مجبور شدم بنویسم رو کاغذ و دادم به سونیا خوندش و داد به دنیا اونم خوند و سرشو تکون داد
هندزفریمو از زیر مقنعه گذاشتم تو گوشم و تصمیم گرفتم به جای صدای گوش خراش استاد به موسیقی دلنواز گوش بدم
اوق خودم حالم به هم خورد از طرز حرف زدنم
بالاخره پس از قرن ها استاد افتخار داد و کلاسو تموم کرد ساعت دوازده و نیم بود و برای نهار هنوز زود بود
مهام هم هنوز خبری نداده بود
رفتیم سمت کلاس ثنا و با هم رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم
_ثنا بدو لباساتو عوض کن نهار میخوام ببرمتون بیرون
_دست و دل باز شدی
_بودم
رسوندمش خوابگاه و همونجا جلوی در موندیم تو ماشین تا بیاد
لایک و کامنت فراموش نشه😉
عه اینکه اون پسره همسایمونه
شیشه رو کشیدم پایین
_ بله؟
_علیک سلام خانوم این چه جای ایستادنه سد معبر شدین اومد و یکی خواست ماشینشو ببره بیرون
تیکشو نشنیده گرفتم والا پسره چلغوز انتظار داره سلامم بکنم بهش هنوز بلد نیس با یه خانوم چطور حرف بزنه
_آقا شما که میخوای بری بیرون دست که داری انشالله ماشینتم که بوق داره خب بوق بزن اینم من باید بهت بگم
سرشو تکون دادو رفت
برو برا عمت متاسف باش شنقل
سوارماشینش شد و دستشو گذاشت رو بوق
منم از جام تکون نخوردم اون همینطکر داشت بوق میزد منم انگار ن انگار تا اینکه بچه ها به دادش رسیدن و سریع اومدن منم از پارکینگ رفتم بیرون
الان حتما با خودش میگه دختره کره
بوق اولو نشنید بوق دومم که...صلواتی عنایت کنین
رسیدیم دتنشگاه و از ماشسن پیاده شدیم
ریموت و زدم و رفتیم سمت کلاسمون
کلاس اول ما با کلاس دوم ثنا و مهام تموم میشد تصمیم گرفتیم کلاس دومو بپیچونیم
مهام و دیدم که به دیوار کنار کلاسشون تکیه داده و سرش تو گوشیشه
بچه ها رو فرستادم برن کلاس خودمم رفتم پیش مهام
_سلام
سرشو آورد بالا و گفت
_سلام
_میگم امروز شما کلاس دومتون با کلاس اول ما تموم میشه ما کلاس دوممونو میپیچونیم زنگ بزن به امیر بریم بیرون
_خب بعد به چه بهونه ای شما بیاین پیش ما؟
_شما میرین رستوران ماهم میایم بعد شما رو به صورت کاملا اتفاقی میبینیم میایم سمتتون سلام میکنیم امیرم رگ خودشیرینیش گل میکنه دعوت میکنه پیش شما بشینیم ما هم قبول میکنیم
_بعد اگه رگ خودشیرینیش گل نکرد چی؟
_میکنه
_یه درصد احتمال بده نکنه
_ازونجا به بعدش دیگه با توئه خودت یه جوری حلش میکنی
برگشتم برم کلاس که گفت
_شمارتو بده بگم کجا میریم
تند تند شمارمو بهش گفتمو و رفتم کلاس
نشستم پیش بچه ها تا اومدم جریان و براشون تعریف کنم استاد اومد و مجبور شدم بنویسم رو کاغذ و دادم به سونیا خوندش و داد به دنیا اونم خوند و سرشو تکون داد
هندزفریمو از زیر مقنعه گذاشتم تو گوشم و تصمیم گرفتم به جای صدای گوش خراش استاد به موسیقی دلنواز گوش بدم
اوق خودم حالم به هم خورد از طرز حرف زدنم
بالاخره پس از قرن ها استاد افتخار داد و کلاسو تموم کرد ساعت دوازده و نیم بود و برای نهار هنوز زود بود
مهام هم هنوز خبری نداده بود
رفتیم سمت کلاس ثنا و با هم رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم
_ثنا بدو لباساتو عوض کن نهار میخوام ببرمتون بیرون
_دست و دل باز شدی
_بودم
رسوندمش خوابگاه و همونجا جلوی در موندیم تو ماشین تا بیاد
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۴.۰k
۰۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.