꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 3
( ویو ا/ت)
یونا : اوهوم
تا صدای یونا رو شنیدم سری جونگ کوک رو هول دادم اون ور
ا/ت : عه راستش....
یونا : هیچی نگو همه چیو دیدیم
کوک : چی می خواستین بگید؟
جیمین : ما می خوابم یه پارتی کوچیک بگیریم که نصف مدرسه هم دعوتن
یونا : ا/ت من یه لباس دارم تو اونو بپوش
ا/ت : باشه
جونگ کوک : خب حالا این پارتی کی هست؟
یونا : یک ماه دیگه چون الان ۱ اسفند ماهه
و یک ماه دیگه یک هفته تعطیلی داریم
ا/ت : اوکی
جیمین : خوب فعلا
جیمین و یونا رفتن
جونگ کوک : بیا ما هم بریم
ا/ت : با. باشه
جونگ کوک : چرا لکنت گرفتی؟
ا/ت : هی.هیچی
داشتیم می رفتیم که من داشتم به زمین نگاه می کردم که دیدم.......
دیدم داره برف میاد
من ۶ سال بود برق رو ندیدم
( ویو جونگ کوک )
داشتم به چهره ا/ت که به زمین نگاه می کنه، نگاه می کردم که دیدم وایساد و سرشو گرفت بالا
وقتی دقت کردم دیدم داره برف میاد
و ا/ت با خوشحالی گفت
ا/ت هورااا برففففف
از اینکه این همه خوشحال شد لبخندی روی لبم امد و الان مطمئن شدم که واقعا عاشقشم
بعد دوباره شروع کردیم به راه رفتن
من داخل یک ساختمون تنها زندگی می کنم
جونگ کوک : تو با پدر و مادرت زندگی می کنی؟
ا/ت : نه
جونگ کوک : یعنی پدر و مادرت....
ا/ت : او نه عه من معمولا داخل خ. نه مجردیم زندگی می کنم و خیلی کم میشه که برم پیش پدر و مادرم
ا/ت : تو چی؟
جونگ کوک : من پدر و مادر ندارم چون وقتی ۹ سلام بود داخل تصادف مردن
ا/ت : اوووووو
( ویو ا/ت)
خیلی براش ناراحت شدم اینکه بدون پدر و مادر سعی کنی بزرگ بشی خیلی خیلی سخته
ا/ت : خب عه من توی یکی از این واحد های این طبقه زندگی می کنم
جونگ کوک : واقعا؟!
ا/ت : اره چطور؟
جونگ کوک : اخه منم اینجا زندگی می کنم...
حمایت.......؟ 💜
❤너무 사랑해요 안녕❤
Part 3
( ویو ا/ت)
یونا : اوهوم
تا صدای یونا رو شنیدم سری جونگ کوک رو هول دادم اون ور
ا/ت : عه راستش....
یونا : هیچی نگو همه چیو دیدیم
کوک : چی می خواستین بگید؟
جیمین : ما می خوابم یه پارتی کوچیک بگیریم که نصف مدرسه هم دعوتن
یونا : ا/ت من یه لباس دارم تو اونو بپوش
ا/ت : باشه
جونگ کوک : خب حالا این پارتی کی هست؟
یونا : یک ماه دیگه چون الان ۱ اسفند ماهه
و یک ماه دیگه یک هفته تعطیلی داریم
ا/ت : اوکی
جیمین : خوب فعلا
جیمین و یونا رفتن
جونگ کوک : بیا ما هم بریم
ا/ت : با. باشه
جونگ کوک : چرا لکنت گرفتی؟
ا/ت : هی.هیچی
داشتیم می رفتیم که من داشتم به زمین نگاه می کردم که دیدم.......
دیدم داره برف میاد
من ۶ سال بود برق رو ندیدم
( ویو جونگ کوک )
داشتم به چهره ا/ت که به زمین نگاه می کنه، نگاه می کردم که دیدم وایساد و سرشو گرفت بالا
وقتی دقت کردم دیدم داره برف میاد
و ا/ت با خوشحالی گفت
ا/ت هورااا برففففف
از اینکه این همه خوشحال شد لبخندی روی لبم امد و الان مطمئن شدم که واقعا عاشقشم
بعد دوباره شروع کردیم به راه رفتن
من داخل یک ساختمون تنها زندگی می کنم
جونگ کوک : تو با پدر و مادرت زندگی می کنی؟
ا/ت : نه
جونگ کوک : یعنی پدر و مادرت....
ا/ت : او نه عه من معمولا داخل خ. نه مجردیم زندگی می کنم و خیلی کم میشه که برم پیش پدر و مادرم
ا/ت : تو چی؟
جونگ کوک : من پدر و مادر ندارم چون وقتی ۹ سلام بود داخل تصادف مردن
ا/ت : اوووووو
( ویو ا/ت)
خیلی براش ناراحت شدم اینکه بدون پدر و مادر سعی کنی بزرگ بشی خیلی خیلی سخته
ا/ت : خب عه من توی یکی از این واحد های این طبقه زندگی می کنم
جونگ کوک : واقعا؟!
ا/ت : اره چطور؟
جونگ کوک : اخه منم اینجا زندگی می کنم...
حمایت.......؟ 💜
❤너무 사랑해요 안녕❤
۶۲.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.