ازدواج سوری پارت 24
ازدواج سوری پارت 24
ویو تهیونگ
صبح ساعت 7 از خواب پاشدم دیدم که ات هنوز تو بغلمه سرش روی دستمه
فرصت خوبی برای خیره شدن به ات بود همین جور بهش خیره شده بودم که دیدم ات یهو افتاد روم دلم درد گرفت
ـ *با صدای اروم*اخ ات خدا بگم چیکارت نکنه
موهاش افتاده بود روی صورتش داشتم موهاش از روی صورتش کنار میزدم که از خواب پاشد
ویو ات
از خواب پاشدم که با صورت تهیونگ روبه رو شدم
ـ چه صحنه ی قشنگیه
ته ـ روباهه پشمالوم بیدار شده
ـ یااا من هنوز موافقت نکردم که میتونی منو با این اسم صدا کنی
ته ـ ببخشید دیگه
ـ باشه
تهیونگ داشت با موهام ور میرفت
ـ میشه موهامو ول کنی میخوام پاشم
ویو تهیونگ
یهو از جام گریختم
ـ پاشو که الان جیمین و ناجینا مچمونو میگیرین
ات ـ امروز یکشنبه هس رفتن سر کار الان
ـ مطمعنی؟
ات ـ مگه ساعت هفت نیس؟!
ـ اره
ات ـ شیش و نیم صبح میرن سرکار
ـ خیالم راحت شد
ات ـ حالا بیا بگیر بخواب میخوام بخوابم روت
ـ باشه
باز برگشتیم به حالت قبل
ویو ات
سرمو گذاشتم روی سینش ضربان قلبش به گوشم میخورد خیلی حس خوبی داشت
دیدم اول صبحی گوشیه ته زنگ خورد گوشیشو برداشت دید زن جینه(بچه ها ببخشید نمیتونم برای هرکدوم اسم انتخاب کنم😗)
جواب داد
ویو تهیونگ
ـ الو نونا؟
زن جین ـ سلام تهیونگ میگم ناجینا و جیمین کنارت نیستن؟!
ـ نه چطور؟!
زن جین ـ خب ات که کنارته؟!
ـ اره داریم صبحونه میخوریم
زن جین ـ خب گوشیو بزار رو اسپیکر
ـ باشه
گوشیو گذاشتم رو اسپیکر
زن جین ـ خب نگا کنین امروز سالگرد عروسیه جیمین و ناجینا هست
ته و ات ـ اره
زن جین ـ خب میخوایم سوپرایزشون کنیم اگر زحمتی نیست میشه بیاین ویلا بزرگه
ات ـ خب چه دورغی بهشون بگیم؟!
زن جین ـ خب زن یونگی حامله هست و مینهیوک هم هست
ته ـ خب؟
زن جین ـ میگیم حالش بد شده یونگی هم نیستش بعد میگیم که ماشین نیست که بخوایم ببریمش دکتر باید جیمین ناجینا بیان تا بتونیم ببریمش دکتر بعد میان اینجا سوپرایز میشن
ات ـ خب ما اماده میشیم میایم اونجا
بچه ها دوست دارین براتون تیزر درست کنم؟!
اگر دوست داشتین تو کامنتا بگین
ویو تهیونگ
صبح ساعت 7 از خواب پاشدم دیدم که ات هنوز تو بغلمه سرش روی دستمه
فرصت خوبی برای خیره شدن به ات بود همین جور بهش خیره شده بودم که دیدم ات یهو افتاد روم دلم درد گرفت
ـ *با صدای اروم*اخ ات خدا بگم چیکارت نکنه
موهاش افتاده بود روی صورتش داشتم موهاش از روی صورتش کنار میزدم که از خواب پاشد
ویو ات
از خواب پاشدم که با صورت تهیونگ روبه رو شدم
ـ چه صحنه ی قشنگیه
ته ـ روباهه پشمالوم بیدار شده
ـ یااا من هنوز موافقت نکردم که میتونی منو با این اسم صدا کنی
ته ـ ببخشید دیگه
ـ باشه
تهیونگ داشت با موهام ور میرفت
ـ میشه موهامو ول کنی میخوام پاشم
ویو تهیونگ
یهو از جام گریختم
ـ پاشو که الان جیمین و ناجینا مچمونو میگیرین
ات ـ امروز یکشنبه هس رفتن سر کار الان
ـ مطمعنی؟
ات ـ مگه ساعت هفت نیس؟!
ـ اره
ات ـ شیش و نیم صبح میرن سرکار
ـ خیالم راحت شد
ات ـ حالا بیا بگیر بخواب میخوام بخوابم روت
ـ باشه
باز برگشتیم به حالت قبل
ویو ات
سرمو گذاشتم روی سینش ضربان قلبش به گوشم میخورد خیلی حس خوبی داشت
دیدم اول صبحی گوشیه ته زنگ خورد گوشیشو برداشت دید زن جینه(بچه ها ببخشید نمیتونم برای هرکدوم اسم انتخاب کنم😗)
جواب داد
ویو تهیونگ
ـ الو نونا؟
زن جین ـ سلام تهیونگ میگم ناجینا و جیمین کنارت نیستن؟!
ـ نه چطور؟!
زن جین ـ خب ات که کنارته؟!
ـ اره داریم صبحونه میخوریم
زن جین ـ خب گوشیو بزار رو اسپیکر
ـ باشه
گوشیو گذاشتم رو اسپیکر
زن جین ـ خب نگا کنین امروز سالگرد عروسیه جیمین و ناجینا هست
ته و ات ـ اره
زن جین ـ خب میخوایم سوپرایزشون کنیم اگر زحمتی نیست میشه بیاین ویلا بزرگه
ات ـ خب چه دورغی بهشون بگیم؟!
زن جین ـ خب زن یونگی حامله هست و مینهیوک هم هست
ته ـ خب؟
زن جین ـ میگیم حالش بد شده یونگی هم نیستش بعد میگیم که ماشین نیست که بخوایم ببریمش دکتر باید جیمین ناجینا بیان تا بتونیم ببریمش دکتر بعد میان اینجا سوپرایز میشن
ات ـ خب ما اماده میشیم میایم اونجا
بچه ها دوست دارین براتون تیزر درست کنم؟!
اگر دوست داشتین تو کامنتا بگین
۱۰.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.