DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 55
جیمین:
منتظر موندیم تا آسانسور برسه
تنها صدایی که بگوش میرسید صدای نفس هامون و اون آهنگ مزخرفی که مال آسانسور بود و مدام قاطی میکرد بود
تقریبا طبقه دوم رو رد کرده بودیم و داشتیم به طبقه سوم میرسیدیم که آسانسور متوقف شد و تمام چراغ های توش هم خاموش شدن
داشتم با تعجب به اطراف نگاه میکردم و دنبال کلیدی چیزی میگشتم که مارنی متعجب پرسید:
_ چخبر شد یهو؟!
& ظاهرا برق قطع شده!!
متعجب تر از قبل پرسید:
_ حالا چیکار کنیم؟!
& نمیدونم ، موبایلت همراهته؟...من موبایلم رو توی ماشین جا گذاشتم
_ آره همراهمه
بعد از این جملش صدای دکمه آهنربایی کیفش اومد و به همراهش نور چراغ قوه موبالش
موبایل رو ازش گرفتم و ممنون بی صدایی گفتم
با نور نچندان زیاد چراغ قوه موبالش دنبال دکمه کمکی آسانسور میگشتم که موبایلش توی دستم ویبره رفت
نگاهی به صفحه موبایلش انداختم و با اخطار پنج درصد بیشتر باطری ندارید مواجه شدم
رو بهش نالیدم:
& اه موبایلت شارژ نداره
با صدای آرومی جوابم رو داد:
_ حداقل میشه باهمین پنج درصد با اعضا تماس گرفت
چرا به فکر خودم نرسیده بود!؟
صفحه موبایل رو روشن کردم
& رمز موبایلت چیه؟
_ ۱۹۹۸
رمز رو زدم و رفتم توی تماس ها و شماره نامجون رو گرفتم
گوشی رو منتظر کنار گوشم قرار دادم که اپراتور موبایل با صدای بلندی گفت موجودی اعتبار شما کافی نمیباشد
گندش بزنن شانس بدتر از این هم داریم مگه!
& اعتبار نداری
_ تازه خریده بودم مگه میشه!!؟
& حالا که نداری
به دیواره آسانسور تکیه دادم و نشستم کف آسانسور و موبایل رو وارونه جوری که نورش بتابه به بالا کف آسانسور گذاشتم
مارنی هم متقابلا نشست کف آسانسور
با اینکه نور کمی بود اما میتونستیم تقریبا همو ببینیم
تهیونگ:
بهد از کلی مصیبت و بدبختی بلاخره رکیتا سوار آسانسور شد
دکمه آسانسور رو زدم تا بریم طبقه دوم اما آسانسور میون راه متوقف شد و برق قطع شد
رکیتا وحشت زده پرسید:
+ چیشد؟ چرا برقا قطع شد؟!
& ظاهراً گیر افتادیم!
وحشت زده تر از قبل پرسید:
+ یعنی چی که گیر افتادیم؟!!
& یعنی اینکه برق قطع شده و ما توی آسانسور گیر کردیم!
نفسش چند ثانیه قطع شد و بعد با جیغ بلند و کر کننده ای همراه شد
& چرا جیغ میزنی کر شدم!
با صدایی که با جیغ امیخته شده بود و نسبتا بلند بود گفت:
+ نمیتونم تحمل کنم!
& چیو نمیتونی تحمل کنی؟!
دوباره باهمون صدا گفت:
+ من فوبیا فضای بسته دارم!
اوه پسر...بدتر از این هم میشد باشه؟!
یه فکر زد به سرم و سریع عملیش کردم
گوشیمو از تو جیب پشتی شلوارم برداشتم و با نامجون تماس گرفتم
بعد از چندتا بوق جواب داد
٫ الو؟
& الو هیونگ؟
٫ بله تهیونگ؟
& هیونگ ما توی آسانسور گیر کردیم
٫ توی کودوم آسانسورید؟
& شمالی
٫ باشه الان میام
نظر فراموش نشه 💜💜💜
part 55
جیمین:
منتظر موندیم تا آسانسور برسه
تنها صدایی که بگوش میرسید صدای نفس هامون و اون آهنگ مزخرفی که مال آسانسور بود و مدام قاطی میکرد بود
تقریبا طبقه دوم رو رد کرده بودیم و داشتیم به طبقه سوم میرسیدیم که آسانسور متوقف شد و تمام چراغ های توش هم خاموش شدن
داشتم با تعجب به اطراف نگاه میکردم و دنبال کلیدی چیزی میگشتم که مارنی متعجب پرسید:
_ چخبر شد یهو؟!
& ظاهرا برق قطع شده!!
متعجب تر از قبل پرسید:
_ حالا چیکار کنیم؟!
& نمیدونم ، موبایلت همراهته؟...من موبایلم رو توی ماشین جا گذاشتم
_ آره همراهمه
بعد از این جملش صدای دکمه آهنربایی کیفش اومد و به همراهش نور چراغ قوه موبالش
موبایل رو ازش گرفتم و ممنون بی صدایی گفتم
با نور نچندان زیاد چراغ قوه موبالش دنبال دکمه کمکی آسانسور میگشتم که موبایلش توی دستم ویبره رفت
نگاهی به صفحه موبایلش انداختم و با اخطار پنج درصد بیشتر باطری ندارید مواجه شدم
رو بهش نالیدم:
& اه موبایلت شارژ نداره
با صدای آرومی جوابم رو داد:
_ حداقل میشه باهمین پنج درصد با اعضا تماس گرفت
چرا به فکر خودم نرسیده بود!؟
صفحه موبایل رو روشن کردم
& رمز موبایلت چیه؟
_ ۱۹۹۸
رمز رو زدم و رفتم توی تماس ها و شماره نامجون رو گرفتم
گوشی رو منتظر کنار گوشم قرار دادم که اپراتور موبایل با صدای بلندی گفت موجودی اعتبار شما کافی نمیباشد
گندش بزنن شانس بدتر از این هم داریم مگه!
& اعتبار نداری
_ تازه خریده بودم مگه میشه!!؟
& حالا که نداری
به دیواره آسانسور تکیه دادم و نشستم کف آسانسور و موبایل رو وارونه جوری که نورش بتابه به بالا کف آسانسور گذاشتم
مارنی هم متقابلا نشست کف آسانسور
با اینکه نور کمی بود اما میتونستیم تقریبا همو ببینیم
تهیونگ:
بهد از کلی مصیبت و بدبختی بلاخره رکیتا سوار آسانسور شد
دکمه آسانسور رو زدم تا بریم طبقه دوم اما آسانسور میون راه متوقف شد و برق قطع شد
رکیتا وحشت زده پرسید:
+ چیشد؟ چرا برقا قطع شد؟!
& ظاهراً گیر افتادیم!
وحشت زده تر از قبل پرسید:
+ یعنی چی که گیر افتادیم؟!!
& یعنی اینکه برق قطع شده و ما توی آسانسور گیر کردیم!
نفسش چند ثانیه قطع شد و بعد با جیغ بلند و کر کننده ای همراه شد
& چرا جیغ میزنی کر شدم!
با صدایی که با جیغ امیخته شده بود و نسبتا بلند بود گفت:
+ نمیتونم تحمل کنم!
& چیو نمیتونی تحمل کنی؟!
دوباره باهمون صدا گفت:
+ من فوبیا فضای بسته دارم!
اوه پسر...بدتر از این هم میشد باشه؟!
یه فکر زد به سرم و سریع عملیش کردم
گوشیمو از تو جیب پشتی شلوارم برداشتم و با نامجون تماس گرفتم
بعد از چندتا بوق جواب داد
٫ الو؟
& الو هیونگ؟
٫ بله تهیونگ؟
& هیونگ ما توی آسانسور گیر کردیم
٫ توی کودوم آسانسورید؟
& شمالی
٫ باشه الان میام
نظر فراموش نشه 💜💜💜
۸.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.