Devil or Angel⁶³
Devil or Angel⁶³
ا/ت:چرا اینجوری کردی؟
کوک: منظورتو فهمیدم که گفتی پشیمونیت چیه
ا/ت: خب دروغ نگفتم
کوک: اگه تومنو نمیدیدی شاید یه جای دیگه میدیدی چون این سرنوشت ماست
ا/ت: تو اینو میگی سرنوشت من که دارم فک میکنم مگه تو زندگی قبلیم چند نفرو کشتم که تو این زندگی فقط دارم بدبخت میشم
کوک: برات چی کم گذاشتم که میگی بدبختی؟
ا/ت: چیزی کم نزاشتی ولی مهم ترین چیزو ازم گرفتی
کوک: چیو؟
ا/ت: تمام عشق و علاقه و احساسی که بهت داشتم
کوک: داشتی؟ یعنی الان نداری
ا/ت: مطمئن نیستم با این کارایی که کردی هنوز دوست داشته باشم
کوک: چیکار کردم؟
ا/ت: بگو چیکار نکردی
کوک: منم میتونم بگم که امروز تو جانگمی گفتی بیاد بخاطر اینکه بتونی نقش بازی کنی و خودتو به من نزدیک تر کنی
ا/ت: میفهمی چیمیگی من زنگ زدم به جانگمی تا بیاد و من بخوام خودمو بهت نزدیک کنم
کوک: اره حتما میخواستی اشتی کنیم
ا/ت: مگه قهر بودیم
کوک: نمیدونم ولی مثل قبل نبودیم به هَم بگیم عزیزم عشقم خیلی تغییر کردیم
ا/ت: اره خیلی من اینو هروز به تو میگم
کوک: الان ما داریم دعوا میکنیم بخاطر اینکه من عشق اولمو دیدم و گفتم بهت که یکم زمان میخوام فراموشش کنم
ا/ت: حتما بهش فک میکنی که میخوای فراموشش کنی اگه میخواستیش چرا منو عاشق خودت کردی؟ و اینکه چقدر زمان میخوای؟
کوک: نمیدونم یک ماه دو ماه چهار ماه هفت ماه یک سال دو سال
ا/ت: من جای بچم خجالت میکشم که بخوام پدرمو ببینم که به یه دختر دیگه فک میکنه
کوک: ماهم اینو تحمل کردیم یه مامان دیگه داشتیم ولی مجبور بودیم یه نفر دیگه رو مامان صدا بزنیم
ا/ت: جونگکوک چرا نمیتونی برگردی به گذشته
کوک: ها گذشته اینو بدون گذشته ها گذشته
ا/ت: چی گذشته ها گذشته خیلی مسخرست یکی مثل تو این حرفو بزنه تو که خودت داری سعی میکنی گذشته رو فراموش کنی و اون دختره ی..
کوک: هر چیزی میخوای بگو ولی توهین نکن
ا/ت: باشه ببخشید نمیدونستم غیرت داری رو دختره یعنی ببخشید سلنا خانم
کوک:حرفات تموم شد خانم یانگ
ا/ت: اقای جئون حرفای من تموم نشده
کوک: بگو گوش میکنم
ا/ت: یه سوال تو الان منو تو زندگیت کی میبینی؟
کوک: قبل شاید همه چیزم بودی ولی الان انگار همه چیزمو ازم گرفتی دیگه نمیخوام حرفاتو بشنوم الان دوتامون خوب نیستم میترسم یه کاری کنم یا حرفی بزنم فعلا حالم خوب نیست میرم استراحت فردا خیلی خوب باهم حرف میزنیم
ا/ت: میترسی چیکار کنی باز صورتمو کبود کنی بار اولت که نیست
کوک: من بابت اون شب عذر خواهی کردم
ا/ت: پس چرا الان میترسی کنترل خودتو نداری
کوک: ا/ت یکم منو درک کن
#فیک
#سناریو
ا/ت:چرا اینجوری کردی؟
کوک: منظورتو فهمیدم که گفتی پشیمونیت چیه
ا/ت: خب دروغ نگفتم
کوک: اگه تومنو نمیدیدی شاید یه جای دیگه میدیدی چون این سرنوشت ماست
ا/ت: تو اینو میگی سرنوشت من که دارم فک میکنم مگه تو زندگی قبلیم چند نفرو کشتم که تو این زندگی فقط دارم بدبخت میشم
کوک: برات چی کم گذاشتم که میگی بدبختی؟
ا/ت: چیزی کم نزاشتی ولی مهم ترین چیزو ازم گرفتی
کوک: چیو؟
ا/ت: تمام عشق و علاقه و احساسی که بهت داشتم
کوک: داشتی؟ یعنی الان نداری
ا/ت: مطمئن نیستم با این کارایی که کردی هنوز دوست داشته باشم
کوک: چیکار کردم؟
ا/ت: بگو چیکار نکردی
کوک: منم میتونم بگم که امروز تو جانگمی گفتی بیاد بخاطر اینکه بتونی نقش بازی کنی و خودتو به من نزدیک تر کنی
ا/ت: میفهمی چیمیگی من زنگ زدم به جانگمی تا بیاد و من بخوام خودمو بهت نزدیک کنم
کوک: اره حتما میخواستی اشتی کنیم
ا/ت: مگه قهر بودیم
کوک: نمیدونم ولی مثل قبل نبودیم به هَم بگیم عزیزم عشقم خیلی تغییر کردیم
ا/ت: اره خیلی من اینو هروز به تو میگم
کوک: الان ما داریم دعوا میکنیم بخاطر اینکه من عشق اولمو دیدم و گفتم بهت که یکم زمان میخوام فراموشش کنم
ا/ت: حتما بهش فک میکنی که میخوای فراموشش کنی اگه میخواستیش چرا منو عاشق خودت کردی؟ و اینکه چقدر زمان میخوای؟
کوک: نمیدونم یک ماه دو ماه چهار ماه هفت ماه یک سال دو سال
ا/ت: من جای بچم خجالت میکشم که بخوام پدرمو ببینم که به یه دختر دیگه فک میکنه
کوک: ماهم اینو تحمل کردیم یه مامان دیگه داشتیم ولی مجبور بودیم یه نفر دیگه رو مامان صدا بزنیم
ا/ت: جونگکوک چرا نمیتونی برگردی به گذشته
کوک: ها گذشته اینو بدون گذشته ها گذشته
ا/ت: چی گذشته ها گذشته خیلی مسخرست یکی مثل تو این حرفو بزنه تو که خودت داری سعی میکنی گذشته رو فراموش کنی و اون دختره ی..
کوک: هر چیزی میخوای بگو ولی توهین نکن
ا/ت: باشه ببخشید نمیدونستم غیرت داری رو دختره یعنی ببخشید سلنا خانم
کوک:حرفات تموم شد خانم یانگ
ا/ت: اقای جئون حرفای من تموم نشده
کوک: بگو گوش میکنم
ا/ت: یه سوال تو الان منو تو زندگیت کی میبینی؟
کوک: قبل شاید همه چیزم بودی ولی الان انگار همه چیزمو ازم گرفتی دیگه نمیخوام حرفاتو بشنوم الان دوتامون خوب نیستم میترسم یه کاری کنم یا حرفی بزنم فعلا حالم خوب نیست میرم استراحت فردا خیلی خوب باهم حرف میزنیم
ا/ت: میترسی چیکار کنی باز صورتمو کبود کنی بار اولت که نیست
کوک: من بابت اون شب عذر خواهی کردم
ا/ت: پس چرا الان میترسی کنترل خودتو نداری
کوک: ا/ت یکم منو درک کن
#فیک
#سناریو
۲۶.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.