روزگار غیر باور. پارت 80

روزگار غیر باور
پارت 80


#هیونجون
سریع سوئیچ ماشینم رو برداشتم و از خونه اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم، توی راه به جونگ سوک زنگ زدم:
سوک: چرا جواب نمیدادی؟
هیو: بزارش
سوک: چی... آ... مطمئنی؟
هیو: دو تاشو بزار
سوک: چی... واقعا مطمئنی؟
هیو: اره،
سوک: الان کجایی تو!؟
هیو: خدافظ، کامل بزارش
سوک: یاااا
گوشی رو قطع کردم. و با تمام سرعتی که میتونستم رفتم سمت خونه لی سومان.
وقتی رسیدم، از ماشین پیاده شدم و چند بار پشت سر هم آیفن زدم که بالاخره در رو باز کردن. سریع مسافت بین حیاط خونه رو طی کردم، در خونه رو باز کردن. خدمتکارش منو سمت پذیرایی شون راهنمایی کرد. که دیدم لي سومان روی مبل نشسته و با نیشخند نگام میکنه و بعد گفت: چی باعث شده که بیای اینجا؟
رفتم سمتش و یقیشو گرفتم و بلندش کردم و به دیوار زدمش و تقریبا با صدای بلند گفتم: چرا همچین غلطی کردی؟چرا کشتیش؟ هااااااننننن؟
آدماش میخواستن بیان سمتم که با دست اشاره کرد برن.
هیو: به اون چیکار داشتی لعنتی؟ مگه چیکارت کردم که همچین غلطی کردی؟
بلند بلند شروع به خندیدن کرد و بعد گفت: چیکار کردی؟ تو عشقم و ازم گرفتی. اگه تو نبودی اون الان کنارم بود، اگه تو بدنیا نبودی اون نمیرفت.
هیو: خودت کشتیش عوضی.
سومان: اگه تو بدنیا نمی اومدی، من هیچوقت نمیفهمیدم. اگه تو نبودی من نمیکشتمش.
هیو: تقصیر اون چی بود، تو باعث شدی من بدنیا بیام.
سومان: فک میکنی من باباتم؟ هه... اون مامانت.... با یه کَسِه دیگه بود. بابای تو یه حرومزاده ی دیگه اس، تو اگه بدنیا نمی اومدی من هیچی نمیفهمیدم، اگه تو نبودی من نمیکشتمش.
هیو: چی!؟
سومان: من عشقمو از دست دادم ولی باعث بانی همه چیز بیاد با عشقش خوش خوشانش باشه. منم عشقتو ازت گرفتم. تو کماست نه؟ نمرد نه؟ بهر حال اگه بهوش بیادم از شدت ضربه ماشین یا دیوونه میشه یا فراموشی میگیره.
هیو: خفه ‌شو لعنتی، درباره‌ی اون حرف نزن.
مثه روانی ها شروع به بلند خندیدن کرد و گفت: فقط میتونی مردن عشقتو تماشا کنی... منم...
[چشام پر اشک بود...]
سومان: منم.. ادامه میدم.
یه پوزخند زدم و گفتم: نمیخوای به گوشیت سر بزنی؟؟
سومان: چی؟؟
هیو: تاوان همه غلط هایی که کردی رو پس میدی... تاوان همه‌ی اون آدم هایی رو که کشتی پس میدی.... تاوان همه اون اشک هایی که مردم به خاطر توی کثافت کردی پس میدی....
گوشیشو برداشت و بعد چند دقیقه گوشی محکم از دستش افتاد زمین و گفت: تو...
با دستام اشکامو پاک کردم و گفتم: از همه ی کار هایی که کردی مدرک دارم.
سومان: تو...
هیو: میخوای بگم... تو....



لطفا و خواهشا کامنت فراموش نشه لاوا♥️
دیدگاه ها (۱۷)

روزگار غیر باور. پارت 81

روزگار غیر باور. پارت 82

روزگار غیر باور. پارت 79

روزگار غیر باور. پارت 78

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط