اعصابم از دستش خیلی خورد بود ، همیشه جایی که باید باشه نی
اعصابم از دستش خیلی خورد بود ، همیشه جایی که باید باشه نیست ..
دیروز سر اون دختره هرزه باهم دعوامون شد ، قشنگ معلوم بود دخترع همجنسگراست و میخواد باهاش لاس بزنه ولی ازش دور نشد .. اعصابم خیلی از دستش خورد شد برا همون از توی مهمونی کشیدمش بیرونو گفتم =" چرا ازش دور نشدی چرا هانننن ؟؟؟" ...
تو جدیدا خیلی حساس شدی من هیچی نکردم
اون میگفت من عوض شدم من میگفتم اون .... الانم کع از درد دارم میمیرم اما اون نیست که ارومم کنه ،،، چن سال پیش توی یه تصادف شونم و زانوم اسیب جدی دید برا همون بعضی وقتا درد میگیرع اما معمولا همیشه کع درد دارم اون کنارمه و حالمو خوب میکنه اما به خاطر دیشب ..... هوففف حالا که دارم فک میکنم شاید تقصیر خودم بود شاید من زیاده روی کردم و حساس شدم ..... اما حرفی کع دیشب زد بدجور قلبمو شکوند .. گف
حتما خودت داری یه کارایی میکنی یا یه خبرایی هست که الان انقد به همه چی گیر میدی
من اخه خدایا منننن منی که حتی به غیر از اون فکرم نمیکنم ... وقتی به این چیزا فکر میکنم دردم بیشتر میشه .
امروز یکی از رفیقای مشترکمون اومده بود دیدنم دید کع چقد حالم بده یکم باهام حرف زدو و دل داریم داد ... ساعت تقریبا دور و بر ۵ بود که صدای زنگ در اومد ،، وقتی درو باز کردم و دیدمش کپ کردم ، کنارم زدو رفت رو مبل نشست من ولی همون طور خشکم زدع بود کع داد زد
تا صب قرار همون جا واستی برو بر منو نگا کنی بیا بتمرگ دیه
قربون ادبش برم بچمو :) رفتمو و کنارش نشستم که محکم بغلم کردو کنار گوشم زمزمه وار گفت
برام مهم نی حساس باشی یا یا نع من دوست دارم به خاطر اون حرفام ... خب من من معذرت میخوام
چقد به شتیدن اون حرفا نیاز داشتم برام مثل یه ارم بخش بود ،، دستمو نوازش وار روی سرش کشیدم و سرمو به لبه مبل تیکع دادم بعد چن دیقه که نگاش کردم دیدم توی بغلم خوابش بردع ،، توی خواب شبیه فرشته بود از همیشه دوس داشتنی تر .....
نویسنده sa
دیروز سر اون دختره هرزه باهم دعوامون شد ، قشنگ معلوم بود دخترع همجنسگراست و میخواد باهاش لاس بزنه ولی ازش دور نشد .. اعصابم خیلی از دستش خورد شد برا همون از توی مهمونی کشیدمش بیرونو گفتم =" چرا ازش دور نشدی چرا هانننن ؟؟؟" ...
تو جدیدا خیلی حساس شدی من هیچی نکردم
اون میگفت من عوض شدم من میگفتم اون .... الانم کع از درد دارم میمیرم اما اون نیست که ارومم کنه ،،، چن سال پیش توی یه تصادف شونم و زانوم اسیب جدی دید برا همون بعضی وقتا درد میگیرع اما معمولا همیشه کع درد دارم اون کنارمه و حالمو خوب میکنه اما به خاطر دیشب ..... هوففف حالا که دارم فک میکنم شاید تقصیر خودم بود شاید من زیاده روی کردم و حساس شدم ..... اما حرفی کع دیشب زد بدجور قلبمو شکوند .. گف
حتما خودت داری یه کارایی میکنی یا یه خبرایی هست که الان انقد به همه چی گیر میدی
من اخه خدایا منننن منی که حتی به غیر از اون فکرم نمیکنم ... وقتی به این چیزا فکر میکنم دردم بیشتر میشه .
امروز یکی از رفیقای مشترکمون اومده بود دیدنم دید کع چقد حالم بده یکم باهام حرف زدو و دل داریم داد ... ساعت تقریبا دور و بر ۵ بود که صدای زنگ در اومد ،، وقتی درو باز کردم و دیدمش کپ کردم ، کنارم زدو رفت رو مبل نشست من ولی همون طور خشکم زدع بود کع داد زد
تا صب قرار همون جا واستی برو بر منو نگا کنی بیا بتمرگ دیه
قربون ادبش برم بچمو :) رفتمو و کنارش نشستم که محکم بغلم کردو کنار گوشم زمزمه وار گفت
برام مهم نی حساس باشی یا یا نع من دوست دارم به خاطر اون حرفام ... خب من من معذرت میخوام
چقد به شتیدن اون حرفا نیاز داشتم برام مثل یه ارم بخش بود ،، دستمو نوازش وار روی سرش کشیدم و سرمو به لبه مبل تیکع دادم بعد چن دیقه که نگاش کردم دیدم توی بغلم خوابش بردع ،، توی خواب شبیه فرشته بود از همیشه دوس داشتنی تر .....
نویسنده sa
۳.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.