P28
اخر شب رسیده بود و من و تهیونگ توی حیاط نشسته بودیم و من با دقت به ستاره ها نگاه میکردم ، ساعت تقریبا 12:30 شب بود ، تهیونگ زد بهم و گفت : هی بچه نمیخوای بخوای ؟
ا/ت : خب ....
تهیونگ : خب چی ؟
سرم رو انداختم پایین و گفتم : خب میترسم تنها بخوابم
چند ثانیه ای نگاهم کرد و بعد بلند خندید و گفت : یعنی تو در این حد ترسیدی ؟
ا/ت : خب اره
بازم بلند شروع به خندیدن کرد که زدم بهش و گفتم : نخند
خندش رو جمع کرد و گفت : خب من میتونم پیشت بخوابم
ا/ت : چی ؟
تهیونگ : منظورم اینه که میتونیم تو یه اتاق بخوابیم
ا/ت : اون وقت چطوری ؟ ما که یه تخت داریم
تهیونگ : ا/ت منو نگاه کن
نگاهم رو بهش دادم و گفتم : چیه
تهیونگ : زمین رو ازمون گرفتن ؟
.....
اصلا خوابم نمیبرد و هی روی تخت به چپ و راست دراز میکشیدم معذب بودم که من رو تخت خوابیدم و تهیونگ رو زمین ، خیلی یدندس خیلی بهش اسرار کردم که بیاد روی تخت بخوابه اما گوش نکرد نگاهم رو بهش که دقیقا پایین تخت خوابیده بود دادم ، ساعدش رو صوری چشاش گذاشته بود و خیلی دختر کش خوابیده بود با پام زدم بهش و گفتم : هی اقای جذاب جات راحته ؟ ساعدش رو از روی چشماش برداشت و گفت : راحت راحتم
ا/ت : تهیونگ میگم بیا روی تخت بخواب ، نظرت چیه ؟
تهیونگ : بگیر بخواب بچه
نفسم رو حرصی بیرون دادم و گفتم : یدنده
خنده ریزی کرد که نگاش کردم بعدم پتو رو پرت کردم روش و گفتم : حداقل پتو بکش
ا/ت : خب ....
تهیونگ : خب چی ؟
سرم رو انداختم پایین و گفتم : خب میترسم تنها بخوابم
چند ثانیه ای نگاهم کرد و بعد بلند خندید و گفت : یعنی تو در این حد ترسیدی ؟
ا/ت : خب اره
بازم بلند شروع به خندیدن کرد که زدم بهش و گفتم : نخند
خندش رو جمع کرد و گفت : خب من میتونم پیشت بخوابم
ا/ت : چی ؟
تهیونگ : منظورم اینه که میتونیم تو یه اتاق بخوابیم
ا/ت : اون وقت چطوری ؟ ما که یه تخت داریم
تهیونگ : ا/ت منو نگاه کن
نگاهم رو بهش دادم و گفتم : چیه
تهیونگ : زمین رو ازمون گرفتن ؟
.....
اصلا خوابم نمیبرد و هی روی تخت به چپ و راست دراز میکشیدم معذب بودم که من رو تخت خوابیدم و تهیونگ رو زمین ، خیلی یدندس خیلی بهش اسرار کردم که بیاد روی تخت بخوابه اما گوش نکرد نگاهم رو بهش که دقیقا پایین تخت خوابیده بود دادم ، ساعدش رو صوری چشاش گذاشته بود و خیلی دختر کش خوابیده بود با پام زدم بهش و گفتم : هی اقای جذاب جات راحته ؟ ساعدش رو از روی چشماش برداشت و گفت : راحت راحتم
ا/ت : تهیونگ میگم بیا روی تخت بخواب ، نظرت چیه ؟
تهیونگ : بگیر بخواب بچه
نفسم رو حرصی بیرون دادم و گفتم : یدنده
خنده ریزی کرد که نگاش کردم بعدم پتو رو پرت کردم روش و گفتم : حداقل پتو بکش
۱۴.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.