عشقسیاه

#عشق_سیاه


part23



یک هفته بعد
(دوستان جیمین دوست ته از المان برگشته و واسه یه مدتی پیش ته میمونه)


ویو ات

تو این چند روز یکمی با جیمین صمیمی شدم
و با جیمین نشسته بودیم و گفتم

علامت جیمین==

_جیمین میدونی دو روز دیگه تولد تههـــِ

==اوم خب نظرت چیه سوپرایزش کنیم


_یسس خوب اگه میخای خوش بگذره باید یه کاری کنیم

==چیکار


_ببین...........(گفت ادامه میفهمید که چ گفت-)


==چیییی اتتتت زده به سرت میخای به کشتنمون بدی ته تیکه تیکخ مون میکنه


_عههه جیمین شی نترس کاری نمیکنه

==ات من ته رو میشناسم بیچارمون میکنه

_جیمییییی

==باشه اما هر چی شد به من ربطی نداره

_باشه(خنده و ذوق

برش بک به روز تولد


ویو ات

رفتم بیرون کیک سفارش دادم و.....
خلاصه کارای تولدو انجام دادم و رفتم عمارتو تزیین کردم
واسه اینکه نقشه ای که ریخته بودم بگیره یکم خودمو پرشون کردم و رفتم تویه کافه و زنگ زدم به ته

+الو جانم اتت

_تهههه(یکمی ناراحت

+جانم ات خوبی چیزی شده
_ته بیا به کافه ای که بهت میگم(اسم کافه رو گفت


ویو ته

نمیدونم ات چش شده بود یکم نکران شدم و سریع به سمت کافه ای ک کفت حرکت کردم و وقتی رسیدم دیدم ات نشسته و پریشونه
و رفتم پیش

+اتتت عزیزم حالت خوبهه

_.....

+ات دیوونم نکن میگم چی شده


_خب ته باید یه چیزیو بهت بگم (یکم با ترس و ناراحت

+چی چیو بگی

_ته من........
دیدگاه ها (۱)

#عشق_سیاهpatr24_ ته من.... +ات دیونمممم کردی بگو دیگه(داد و ...

#عشق_سیاهpart25ویو اتاز کافه رفتم یکم ناراحت بودم چون با ته ...

#عشق_سیاهpart22و منو هل داد و روم خیمه زد و بدون هیچ حرفی لب...

#عشق_سیاهpart21برش بک به صبح ویو ات صبح خیلی زود بیدار شدم و...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

پارت ۱:)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط