عشق سیاه
#عشق_سیاه
part25
ویو ات
از کافه رفتم یکم ناراحت بودم چون با ته اینجوری حرف زدم
دستش زخمی بود و نگرانش بودم
زنگ زدم بع جیمین
_الو جیمین
==سلام ات چی شد
_نقشمون گرفت ولی دست ته زخمی شد نگرانشم
==ات خونه نیا من دستشو پاسمان میکنم
_باشه
==راستی هنوز ته برنگشته زود بیا
_باشه باشه الان میام
ویو ات سریع یه تاکسی گرفتم و برگشتم عمارت
رفتم دیدم جیمین روی مبله
==ات اومدی
_اره ولی جیمینی خودمونیماا چقد تزئین ش خوب شده
==اره ات خانم به اینم فک کن که ته برگرده بفهمه دروغ گفتیم چی میشه
__ههییییی
داشتم با جیمین صحبت میکردم که دیدم ته اومد و یهویی گفتم
__هوراااا ته جونمممم تولدت مبارک
چند تا از خدمتکارا هم بادکنک ترکوندن و فضا شلوغ شد
+اینجا چ غلطی میکنی ات
_عامم خب
رفتم پیش ته دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم ببخشید بهت دروغ گفتم
ویوته
(چییی ات بهم دروغ گفته بود این منو عصبی کرد و هلش دادم عقب
_اییی ته چرا اینجوری میکنی
ویوات
یهویی شونمو محکم گرفت و میخاست به صورتم مشت بزنه کهههه
....
part25
ویو ات
از کافه رفتم یکم ناراحت بودم چون با ته اینجوری حرف زدم
دستش زخمی بود و نگرانش بودم
زنگ زدم بع جیمین
_الو جیمین
==سلام ات چی شد
_نقشمون گرفت ولی دست ته زخمی شد نگرانشم
==ات خونه نیا من دستشو پاسمان میکنم
_باشه
==راستی هنوز ته برنگشته زود بیا
_باشه باشه الان میام
ویو ات سریع یه تاکسی گرفتم و برگشتم عمارت
رفتم دیدم جیمین روی مبله
==ات اومدی
_اره ولی جیمینی خودمونیماا چقد تزئین ش خوب شده
==اره ات خانم به اینم فک کن که ته برگرده بفهمه دروغ گفتیم چی میشه
__ههییییی
داشتم با جیمین صحبت میکردم که دیدم ته اومد و یهویی گفتم
__هوراااا ته جونمممم تولدت مبارک
چند تا از خدمتکارا هم بادکنک ترکوندن و فضا شلوغ شد
+اینجا چ غلطی میکنی ات
_عامم خب
رفتم پیش ته دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم ببخشید بهت دروغ گفتم
ویوته
(چییی ات بهم دروغ گفته بود این منو عصبی کرد و هلش دادم عقب
_اییی ته چرا اینجوری میکنی
ویوات
یهویی شونمو محکم گرفت و میخاست به صورتم مشت بزنه کهههه
....
۷.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.