پارت ۱۴
پارت ۱۴
چند بار به صورت یونجون آب زد و بعد آروم بغلش گرفت و برگشت توی پذیرایی ، آهسته
روی تنها مبل خونه خوابوندش و به سمت آشپزخونه رفت . داروهای یونجون رو با یه
لیوان آب آورد و بعد از اینکه کمکش کرد قرص هاش رو بخوره دوباره روی مبل
خوابوندش ..از داخل اتاق پتوی نازکی آورد و روش انداخت
کنارش نشست و دست سردش رو توی دست خودش گرفت
ـ هیونگ چرا میلرزی ؟
یونجون درحالی که میلرزید جواب داد
ـ نمیدونم .. سر..سرده
ـ میخوای یه پتوی دیگه هم روت بندازم ؟
ـ ن..نه
ـ خب چیکار کنم گرم شی ؟
ـ هی..هیچی ..خودش ..خوب میشه
ـ نمیشه هیونگ ، تا کی صبر کنیم خودش خوب شه ؟
ـ صب..ر ..کن ..
دیگه چیزی نگفت و کالفه دستی توی موهاش کشید ، چند ثانیه ای که گذشت یونجون آروم
گفت :
ـ سو.. سوبینا ..
ـ جانم ؟
ـ میشه کنارم ..ب..بخوابی ؟
شاید اینطوری میتونست گرمش کنه ، آروم بلند شد و کنار یونجون خودش رو روی مبل جا
داد .. محکم جسم ضعیف و بی جونش رو بغل گرفت و به خودش چسبوندش
ـ خوبه ؟
ـ ه..هوم ، گرمه ..
ـ االن خوب میشی
ـ هوممم
چند بار به صورت یونجون آب زد و بعد آروم بغلش گرفت و برگشت توی پذیرایی ، آهسته
روی تنها مبل خونه خوابوندش و به سمت آشپزخونه رفت . داروهای یونجون رو با یه
لیوان آب آورد و بعد از اینکه کمکش کرد قرص هاش رو بخوره دوباره روی مبل
خوابوندش ..از داخل اتاق پتوی نازکی آورد و روش انداخت
کنارش نشست و دست سردش رو توی دست خودش گرفت
ـ هیونگ چرا میلرزی ؟
یونجون درحالی که میلرزید جواب داد
ـ نمیدونم .. سر..سرده
ـ میخوای یه پتوی دیگه هم روت بندازم ؟
ـ ن..نه
ـ خب چیکار کنم گرم شی ؟
ـ هی..هیچی ..خودش ..خوب میشه
ـ نمیشه هیونگ ، تا کی صبر کنیم خودش خوب شه ؟
ـ صب..ر ..کن ..
دیگه چیزی نگفت و کالفه دستی توی موهاش کشید ، چند ثانیه ای که گذشت یونجون آروم
گفت :
ـ سو.. سوبینا ..
ـ جانم ؟
ـ میشه کنارم ..ب..بخوابی ؟
شاید اینطوری میتونست گرمش کنه ، آروم بلند شد و کنار یونجون خودش رو روی مبل جا
داد .. محکم جسم ضعیف و بی جونش رو بغل گرفت و به خودش چسبوندش
ـ خوبه ؟
ـ ه..هوم ، گرمه ..
ـ االن خوب میشی
ـ هوممم
۲.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.