می نویسم باز می نویسم تا هستم تو را نفس میکشم و تو را ...
می نویسم. باز می نویسم. تا هستم تو را نفس میکشم و تو را می نویسم . راستی اگر برای تو ننویسم کجا شانه های دلتنگی ام را بتکانم؟ کاش میدانستی برای تو نوشتن و پست نکردن چقدر اشک میبرد. این همیشه نبودنت و با من بودنت قصه ی قشنگی ست لیلی! حالا ببین کجای جنون رسیده ام ، کجای چشمهای شرجی تو!
از این سطر تا آخر همین خیابان که به هیچ جا نمیرسد دستهایم را نقاشی میکنم . خدا را چه دیده ای شاید آخر همین نامه تمام شدم. پس بگذار این نامه را که نمی نویسم به نام تو کنم. به نام تو که آخرین بازمانده ی لیلایی. لیلی! همین فرداست که دختران خیابان هفتم نامه های ما را با یک ادکلن شیک و یک امضای دوستت درام به نامزدانشان بدهند و این کلمات بچرخند بی آنکه بدانند این نامه از مجنون بوده است برای لیلی. لیلی کاش قصه نبودی. درست شبیه یکی از همین عشقهای امروزی که صبح به دنیا می آیند ، شب می میرند. کاش قصه نبودی...
اسماعیل فیروزی
از این سطر تا آخر همین خیابان که به هیچ جا نمیرسد دستهایم را نقاشی میکنم . خدا را چه دیده ای شاید آخر همین نامه تمام شدم. پس بگذار این نامه را که نمی نویسم به نام تو کنم. به نام تو که آخرین بازمانده ی لیلایی. لیلی! همین فرداست که دختران خیابان هفتم نامه های ما را با یک ادکلن شیک و یک امضای دوستت درام به نامزدانشان بدهند و این کلمات بچرخند بی آنکه بدانند این نامه از مجنون بوده است برای لیلی. لیلی کاش قصه نبودی. درست شبیه یکی از همین عشقهای امروزی که صبح به دنیا می آیند ، شب می میرند. کاش قصه نبودی...
اسماعیل فیروزی
- ۳.۱k
- ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط