V... RHS:
V... RHS:
دیانا: همچی آماده بود بچه ها زودتر از ما رسیده بودن و گفته بودم که ایرپد رو بزارن تو یه جعبه و وصلش کنن به گوشی پانیذ و خودمم ویس رو برای پانیذ فرستادم همچی آماده بود و یه کیک حاملگی هم سفارش داده بودم که بعد از فهمیدن بیارن جلو ارسلان
ارسلان: نمیدونم چرا دیانا استرس داشت
دیانا: وارد کافه شدیم و رفتیم بخش مخصوص همه بودن
ارسلان: خب
دیانا: ارسلان برات یه سوپرایز دارم بشین پشت میز و اون جعبه رو باز کن
ارسلان: با دیانا نشستیم پشت میز دونفره و جعبه رو باز کردم یه جف ایرپاد بود
دیانا: بزارشون توی گوشت
ارسلان: گذاشتم و یه کم بهد یه صدایی پلی شد ..صدای دیانا بود :
نمیدونم از کجا بگم ....
از وقتی که درمونم شدی ...
از وقتی که دنیام شدی....
از وقتی که نزاشتی اذیت شم ...
الان وقتشه ....
نه ماه دیگه ....
ارسلان ما دیگه خونواده دونفره نیستیم ...
ما سه نفریم . سه نفر ....
با وجود جنینی از منو و تو ..
همونجوری که برا من خوب بودی ...
میدونم که بابای خوبی میشی ...
بابا شدنت مبارک ...
ارسلان: از جام پا شدم که دیانا یه تابلو جلوم گرفت و مهشاد یه کیک بارداری گذاشت جلوم
دیانا: ارسلان شوک شده بود جند لحظه بعد لبخند بزرگی زد و اومد سمتم
ارسلان: تابلو رو گرفتم و گذاشتم رو میز و دیانا رو بغل کردمو تو هوا چرخوندم و کلی بوسش کردم و بعد چن مین ازش جدا شدم و همه بهمون تبریک گفتن
دیانا: همچی آماده بود بچه ها زودتر از ما رسیده بودن و گفته بودم که ایرپد رو بزارن تو یه جعبه و وصلش کنن به گوشی پانیذ و خودمم ویس رو برای پانیذ فرستادم همچی آماده بود و یه کیک حاملگی هم سفارش داده بودم که بعد از فهمیدن بیارن جلو ارسلان
ارسلان: نمیدونم چرا دیانا استرس داشت
دیانا: وارد کافه شدیم و رفتیم بخش مخصوص همه بودن
ارسلان: خب
دیانا: ارسلان برات یه سوپرایز دارم بشین پشت میز و اون جعبه رو باز کن
ارسلان: با دیانا نشستیم پشت میز دونفره و جعبه رو باز کردم یه جف ایرپاد بود
دیانا: بزارشون توی گوشت
ارسلان: گذاشتم و یه کم بهد یه صدایی پلی شد ..صدای دیانا بود :
نمیدونم از کجا بگم ....
از وقتی که درمونم شدی ...
از وقتی که دنیام شدی....
از وقتی که نزاشتی اذیت شم ...
الان وقتشه ....
نه ماه دیگه ....
ارسلان ما دیگه خونواده دونفره نیستیم ...
ما سه نفریم . سه نفر ....
با وجود جنینی از منو و تو ..
همونجوری که برا من خوب بودی ...
میدونم که بابای خوبی میشی ...
بابا شدنت مبارک ...
ارسلان: از جام پا شدم که دیانا یه تابلو جلوم گرفت و مهشاد یه کیک بارداری گذاشت جلوم
دیانا: ارسلان شوک شده بود جند لحظه بعد لبخند بزرگی زد و اومد سمتم
ارسلان: تابلو رو گرفتم و گذاشتم رو میز و دیانا رو بغل کردمو تو هوا چرخوندم و کلی بوسش کردم و بعد چن مین ازش جدا شدم و همه بهمون تبریک گفتن
۱۲.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.