می توانی بروی قصه و رویا بشوی
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
ساده نگذشتم ازین عشق، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی
آی! مثل خوره این فکر عذابم می داد؛
چوب ما را بخوری، وردِ زبان ها بشوی
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
گرهِ عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی
در جهانی که پر از "وامق" و"مجنون" شده است
می توانی عذرا باشی، لیلا بشوی
می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی
بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی
#مهدی_فرجی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
ساده نگذشتم ازین عشق، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی
آی! مثل خوره این فکر عذابم می داد؛
چوب ما را بخوری، وردِ زبان ها بشوی
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
گرهِ عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی
در جهانی که پر از "وامق" و"مجنون" شده است
می توانی عذرا باشی، لیلا بشوی
می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی
بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی
#مهدی_فرجی
۱.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.