مینی رمان
#مینی_رمان
#روح_گمشده
#BTS
#part:۱۰
وندی:چشامو باز کردم...انگار انرژی گرفته بودم....انگار دیگه از چیزی نمیترسیدم...برام مهم نبود که مار باشه یا حتی اژدها...تنها چیزی که الان برام مهمه...بلند کردن اون زنجیر و رسیدن به غار و خوندن اون کتاب بود
به اطرافم با دقت نگاه کردم
سرعت مار خیلی زیاده اگه بخوام بدوئم قطعا منو نیش میزنه....آروم آروم قدم برداشتم...چیزی نمونده بود که به زنجیر برسم که صدای مار واضح تر شدم...استرس داشتم و همچنین کمی ترس...
بیخیال همه ی اینا به راهم ادامه داد و بلاخره رسیدم به زنجیر
تا خواستم بهش دست بزنم میمونی از بالا سرم ظاهر شد
و مار از دور داشت باسرعت بهم نزدیک میشد
میمون هم شاخه های بلند و زیاد درخت رو یکی پشت بعدی به سرعت طی میکرد
سریع زنجیر رو کشیدم اما سفت تر از چیزی بود که فک میکردم...ی بار دیگه کشیدم کمی اومد بالا...مار و میمون فاصلشون باهام کمتر از دو متر بود...برا آخرین بار محکم کشیدم که دیدم هردو مار و میمون کنارمن...محکم چشامو بستم
وقتی اونها رو باز کردم...با فضای سبز و غار مشکی بزرگی رو به رو شدم...پس موفق شدم زنجیر رو بکشم
تا خواستم قدمی بردارم کاغذی رو دیدم...برش داشتم و باز کردم
" افرین جرعتت رو تحسین میکنم...کارت عالی بود...حالا کافیه اونجاهایی که روی خاک برات علامت زدم ر زی کنی...در غیر این صورت هرجا اشتباه پا بزاری با چیزهای مختلفی مثل...دراومدن تیغ از دل زمین...باز شدن زمین و اوفتادن توش...آتیش گرفتن و چیزهای دیگه...پس حواست رو خیلی خوب جمع کن "
به خاک رو به روم نگاه کردم...عجیب بود جاییکه روش پا گذاشتم چمن بود اما جاییکه به سمت غار راه داشت خاک بود...قشنگ مثل یک مرز بود
طبق گفته اش اروم اروم راه رفتم رو جاهایی که علامت داشت...یعنی اگه کسی دیگه جام بود ممکن بود دست بکشه...ممکنه بود ادامه نده و فقط منتظر مرگش بشینه
یا اینکه با اوباسوته بجنگه؟یا کاری که من کردم رو میکرد؟
با این افکار مسیر رو طی کردم و به غار رسیدم...آه خیلی خوبه چیزی نمونده تا به کتاب برسم...
کاغذی که اونجا بود ر بلند کردم و باز کردم
" تا اینجا عالی اومدی...اما مرحله سخت و اخریش همینجاست...شاید فک کنی میتونی همینطور وارد غار بشی اما اینطور نیست....باید شمشیرت رو دربیاری و تمام توانت رو بزاری رو شمشیر و شمشیر رو ببری به سمت در نامرئی غتر و از وسط از بالا به سمت پایین بکشی...
در غار نامزئیه و تو فک میکنی میتونی بری اما اشتباه میکنی و اگه بهش دست بزنی برقی که داره اونقدر قویه که این قدرت رو داره درجا بکشتت...مراقب باش"
#روح_گمشده
#BTS
#part:۱۰
وندی:چشامو باز کردم...انگار انرژی گرفته بودم....انگار دیگه از چیزی نمیترسیدم...برام مهم نبود که مار باشه یا حتی اژدها...تنها چیزی که الان برام مهمه...بلند کردن اون زنجیر و رسیدن به غار و خوندن اون کتاب بود
به اطرافم با دقت نگاه کردم
سرعت مار خیلی زیاده اگه بخوام بدوئم قطعا منو نیش میزنه....آروم آروم قدم برداشتم...چیزی نمونده بود که به زنجیر برسم که صدای مار واضح تر شدم...استرس داشتم و همچنین کمی ترس...
بیخیال همه ی اینا به راهم ادامه داد و بلاخره رسیدم به زنجیر
تا خواستم بهش دست بزنم میمونی از بالا سرم ظاهر شد
و مار از دور داشت باسرعت بهم نزدیک میشد
میمون هم شاخه های بلند و زیاد درخت رو یکی پشت بعدی به سرعت طی میکرد
سریع زنجیر رو کشیدم اما سفت تر از چیزی بود که فک میکردم...ی بار دیگه کشیدم کمی اومد بالا...مار و میمون فاصلشون باهام کمتر از دو متر بود...برا آخرین بار محکم کشیدم که دیدم هردو مار و میمون کنارمن...محکم چشامو بستم
وقتی اونها رو باز کردم...با فضای سبز و غار مشکی بزرگی رو به رو شدم...پس موفق شدم زنجیر رو بکشم
تا خواستم قدمی بردارم کاغذی رو دیدم...برش داشتم و باز کردم
" افرین جرعتت رو تحسین میکنم...کارت عالی بود...حالا کافیه اونجاهایی که روی خاک برات علامت زدم ر زی کنی...در غیر این صورت هرجا اشتباه پا بزاری با چیزهای مختلفی مثل...دراومدن تیغ از دل زمین...باز شدن زمین و اوفتادن توش...آتیش گرفتن و چیزهای دیگه...پس حواست رو خیلی خوب جمع کن "
به خاک رو به روم نگاه کردم...عجیب بود جاییکه روش پا گذاشتم چمن بود اما جاییکه به سمت غار راه داشت خاک بود...قشنگ مثل یک مرز بود
طبق گفته اش اروم اروم راه رفتم رو جاهایی که علامت داشت...یعنی اگه کسی دیگه جام بود ممکن بود دست بکشه...ممکنه بود ادامه نده و فقط منتظر مرگش بشینه
یا اینکه با اوباسوته بجنگه؟یا کاری که من کردم رو میکرد؟
با این افکار مسیر رو طی کردم و به غار رسیدم...آه خیلی خوبه چیزی نمونده تا به کتاب برسم...
کاغذی که اونجا بود ر بلند کردم و باز کردم
" تا اینجا عالی اومدی...اما مرحله سخت و اخریش همینجاست...شاید فک کنی میتونی همینطور وارد غار بشی اما اینطور نیست....باید شمشیرت رو دربیاری و تمام توانت رو بزاری رو شمشیر و شمشیر رو ببری به سمت در نامرئی غتر و از وسط از بالا به سمت پایین بکشی...
در غار نامزئیه و تو فک میکنی میتونی بری اما اشتباه میکنی و اگه بهش دست بزنی برقی که داره اونقدر قویه که این قدرت رو داره درجا بکشتت...مراقب باش"
۲.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.