وقتی وارده عمارتی میشی که....🐾🌿پارت یازدهم:////
وقتی وارده عمارتی میشی که....🐾🌿پارت یازدهم:////
لی{جک من نمیدونم هرطور شده اون دختر رو برام بیار... اون مال منه.
جک{قربان الان نمیشه... ما باید هرطور که شده کاری کنیم پارک بهمون اعتماد کنه... خودت که میدونی محموله اسلحه ها لو رفته کیم هم تهدید کرده یا سودش رو بهش میدیم یا به پلیس لومون میده.
لی{ایش لعنتی همون اول نباید با این مرتیکه شریک می شدم... خیلخب من این چند روز رو صبر می کنم ولی اگر اون دختر رو برام نیاری خودم میکشمت... فهمیدی؟
جک{بله قربان.
تهیونگ{پوزخندی زدم و دستگاه ظبط رو خاموش کردم... کمتر از این از اون روباه حیله گر بر نمی اومد... پشت مجسمه گراز مخفی شده بودم تا بیان بیرون... تقریبا 10 دقیقه ای بود که اون تو بودن کلافه اومدم برم پایین که در اتاق باز شد و اومدن بیرون... به محض رفتنشون رفتم تو اتاق.
جیمین{از رفتن تهیونگ زمان زیادی گذشته بود داشتم در و بر رو نگاه می کردم که لی و افرادش به سمتمون اومدن... دست لونا رو گرفتم و رو پاهام نشوندمش اول با تعجب نگام کرد ولی با دیدن لی لبخندی زد و سرشو رو سینم گذاشت... سرمو تو موهاش بردم و موهاش رو بوسیدم عطر تنش و موهاش بهم آرامش میداد... من عاشق این دختر خنگ و کیوت شده بودم و از دستش نمیدادم... داشتم بوسه های ریزی رو موهاش میزدم که با دیدن لی حس و حالم پرید... مرتیکه نمی شد دودقیقه دیر تر میومدی.
لی{خب مستر پارک بریم سراغ کار اصلیمون؟
جیمین{البته... خب ببینید جناب لی اینجور که من فهمیدم محموله شما طی چند روز پیش لو رفته و شما ضرر بزرگی دیدید... اگر موافق باشید محموله مواد رو توی سوله من میتونید جاساز کنید.
لی{پارک این بزرگی تورو میرسونه...اگر کاری نداری فردا هم با ملاقاتی داشته باشیم.
جیمین{حتما...نامجون برگ های قرار داد رو بیار.
لونا{سرم رو سینه جیمین بود و داشتم به گفت و گوی اون دونفر گوش میدادم و از بغل گرم جیمین لذت می بردم که لی دوباره دهنشو باز کرد.
لی{مستر پارک مثل اینکه بانوی زیبا خوابشون میاد.
جیمین{نگاهی به لونا کردم و گونش رو بوسیدم... نه پرنسس یکم زیادی لوسه.
لی{خنده.
تهیونگ{دیگه داشتم کلافه می شدم هرجا و که گشتم نبود... نا امید به دیوار تکیه دادم که یهو......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شرایط برای آپ پارت بعد:
20لایک.
20کامنت.
چطور بود؟
لی{جک من نمیدونم هرطور شده اون دختر رو برام بیار... اون مال منه.
جک{قربان الان نمیشه... ما باید هرطور که شده کاری کنیم پارک بهمون اعتماد کنه... خودت که میدونی محموله اسلحه ها لو رفته کیم هم تهدید کرده یا سودش رو بهش میدیم یا به پلیس لومون میده.
لی{ایش لعنتی همون اول نباید با این مرتیکه شریک می شدم... خیلخب من این چند روز رو صبر می کنم ولی اگر اون دختر رو برام نیاری خودم میکشمت... فهمیدی؟
جک{بله قربان.
تهیونگ{پوزخندی زدم و دستگاه ظبط رو خاموش کردم... کمتر از این از اون روباه حیله گر بر نمی اومد... پشت مجسمه گراز مخفی شده بودم تا بیان بیرون... تقریبا 10 دقیقه ای بود که اون تو بودن کلافه اومدم برم پایین که در اتاق باز شد و اومدن بیرون... به محض رفتنشون رفتم تو اتاق.
جیمین{از رفتن تهیونگ زمان زیادی گذشته بود داشتم در و بر رو نگاه می کردم که لی و افرادش به سمتمون اومدن... دست لونا رو گرفتم و رو پاهام نشوندمش اول با تعجب نگام کرد ولی با دیدن لی لبخندی زد و سرشو رو سینم گذاشت... سرمو تو موهاش بردم و موهاش رو بوسیدم عطر تنش و موهاش بهم آرامش میداد... من عاشق این دختر خنگ و کیوت شده بودم و از دستش نمیدادم... داشتم بوسه های ریزی رو موهاش میزدم که با دیدن لی حس و حالم پرید... مرتیکه نمی شد دودقیقه دیر تر میومدی.
لی{خب مستر پارک بریم سراغ کار اصلیمون؟
جیمین{البته... خب ببینید جناب لی اینجور که من فهمیدم محموله شما طی چند روز پیش لو رفته و شما ضرر بزرگی دیدید... اگر موافق باشید محموله مواد رو توی سوله من میتونید جاساز کنید.
لی{پارک این بزرگی تورو میرسونه...اگر کاری نداری فردا هم با ملاقاتی داشته باشیم.
جیمین{حتما...نامجون برگ های قرار داد رو بیار.
لونا{سرم رو سینه جیمین بود و داشتم به گفت و گوی اون دونفر گوش میدادم و از بغل گرم جیمین لذت می بردم که لی دوباره دهنشو باز کرد.
لی{مستر پارک مثل اینکه بانوی زیبا خوابشون میاد.
جیمین{نگاهی به لونا کردم و گونش رو بوسیدم... نه پرنسس یکم زیادی لوسه.
لی{خنده.
تهیونگ{دیگه داشتم کلافه می شدم هرجا و که گشتم نبود... نا امید به دیوار تکیه دادم که یهو......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شرایط برای آپ پارت بعد:
20لایک.
20کامنت.
چطور بود؟
۲۸.۹k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.