وقتی وارده عمارتی میشی که....🐾🌿پارت دوازدهم:////
وقتی وارده عمارتی میشی که....🐾🌿پارت دوازدهم:////
دیوار تکون خورد و باعث شد بخورم زمین... با تعجب به دری که باز شده بود نگاه میکردم با فکر اینکه مدارک اون توعن دویدم داخل... از راهروی طولانی که عبور کردم به میز کارش رسیدم پوزخندی زدم و از همه چیز عکس گرفتم... بعد از اتمام کارم همونطور که جیمین گفته بود از در پشتی سوار ون مخصوص شدم و رفتم عمارت.
جیمین{کارمون دیگه تموم شده بود ولی مراسم هنوز ادامه داشت... برای اینکه اون لی خرفت بهمون شک نکنه مجبور بودم تا آخر مراسم بمونم... به لونا نگاه کردم که از خستگی داشت چرت میزدم به طرفش رفتم و بغلش کردم که باعث شد جیغ خفه بکشه گونش رو بوسیدم و سرشو رو سینم گذاشتم... هیس آروم باش منم.
لونا{مطمئن بودم امشب از شدت خوشحالی و هیجان سکته میکنم لبخندی زدم و متقابل بغلش...داشتم عطرش رو با تمام وجود استشمام می کردم که لی درحالی که یه لیوان گیلاس دستش بود و یه دختر کنارش، به سمتمون اومد و رو صندلی روبه رومون نشست.
لی{پارک معرفی میکنم دخترم گیونگ هی.
لونا{خوشبتمی گفتم و لبخندی زدم، داشتم نگاش می کردم که پاشد رفت طرف جیمین و دستش رو نوازش گونه رو گردنش کشید... با این کار و حرفاش لبخندم محو شد و اخمام تو هم رفتن.
گیونگ هی{مستر پارک خیلی خوشحالم که از نزدیک دیدمتون... چهر جذابی هم دارین آدم وسوسش میشه... افتخار میدین یه شب باهم باشیم.
لونا{دیگه داشتم منفجر می شدم دختر بی شخصیت... همینجور داشتم نگاش می کردم که دیدم داره میره سمت لبای جیمین... پاشدم رفتم طرفش و شونش رو گرفتم و کشیدم عقب... عااا عزیزم فکر نمی کنی وقتی من اینجام نباید از این کارا کنی؟ هان؟
گیونگ هی{بعد شما کی هستین؟
لونا{نشستم رو پای جیمین و گوشه لبش رو بوسیدم... نامزد و همسر ایندش.
جیمین{از حرکت لونا شوکه شده بودم و از یه طرفم خندم گرفته بود... دستم رو دور کمرش حلقه کردم و پیشونیش رو بوسیدم... گیونگ هی با این حرکتم عصبانی پاشو به زمین کوبیده و رفت... برگشتم سمت لی که انگار داشت فیلم اکشن نگاه می کرد گفتم...جناب لی همسرم کمی خستس اگر اجازه بدید مرخص شیم.
لی{البته فردا میبینمتون.
*عمارت جیمین ساعت 11:37 شب*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شرایط برای آپ پارت بعد:
20لایک.
20کامنت.
دیوار تکون خورد و باعث شد بخورم زمین... با تعجب به دری که باز شده بود نگاه میکردم با فکر اینکه مدارک اون توعن دویدم داخل... از راهروی طولانی که عبور کردم به میز کارش رسیدم پوزخندی زدم و از همه چیز عکس گرفتم... بعد از اتمام کارم همونطور که جیمین گفته بود از در پشتی سوار ون مخصوص شدم و رفتم عمارت.
جیمین{کارمون دیگه تموم شده بود ولی مراسم هنوز ادامه داشت... برای اینکه اون لی خرفت بهمون شک نکنه مجبور بودم تا آخر مراسم بمونم... به لونا نگاه کردم که از خستگی داشت چرت میزدم به طرفش رفتم و بغلش کردم که باعث شد جیغ خفه بکشه گونش رو بوسیدم و سرشو رو سینم گذاشتم... هیس آروم باش منم.
لونا{مطمئن بودم امشب از شدت خوشحالی و هیجان سکته میکنم لبخندی زدم و متقابل بغلش...داشتم عطرش رو با تمام وجود استشمام می کردم که لی درحالی که یه لیوان گیلاس دستش بود و یه دختر کنارش، به سمتمون اومد و رو صندلی روبه رومون نشست.
لی{پارک معرفی میکنم دخترم گیونگ هی.
لونا{خوشبتمی گفتم و لبخندی زدم، داشتم نگاش می کردم که پاشد رفت طرف جیمین و دستش رو نوازش گونه رو گردنش کشید... با این کار و حرفاش لبخندم محو شد و اخمام تو هم رفتن.
گیونگ هی{مستر پارک خیلی خوشحالم که از نزدیک دیدمتون... چهر جذابی هم دارین آدم وسوسش میشه... افتخار میدین یه شب باهم باشیم.
لونا{دیگه داشتم منفجر می شدم دختر بی شخصیت... همینجور داشتم نگاش می کردم که دیدم داره میره سمت لبای جیمین... پاشدم رفتم طرفش و شونش رو گرفتم و کشیدم عقب... عااا عزیزم فکر نمی کنی وقتی من اینجام نباید از این کارا کنی؟ هان؟
گیونگ هی{بعد شما کی هستین؟
لونا{نشستم رو پای جیمین و گوشه لبش رو بوسیدم... نامزد و همسر ایندش.
جیمین{از حرکت لونا شوکه شده بودم و از یه طرفم خندم گرفته بود... دستم رو دور کمرش حلقه کردم و پیشونیش رو بوسیدم... گیونگ هی با این حرکتم عصبانی پاشو به زمین کوبیده و رفت... برگشتم سمت لی که انگار داشت فیلم اکشن نگاه می کرد گفتم...جناب لی همسرم کمی خستس اگر اجازه بدید مرخص شیم.
لی{البته فردا میبینمتون.
*عمارت جیمین ساعت 11:37 شب*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شرایط برای آپ پارت بعد:
20لایک.
20کامنت.
۲۹.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.