دو پارتی جیمین غمگین
دو پارتی جیمین غمگین
؟: خانم آیا وکیلم؟
اومد حرفی بزنه اما خواهرش اون خرس رو فشار داد و صدای جیمین تو کل سالن پخش شد
صدای جیمین: میدونم خیلی تعجب کردی که الان صدای من پخش شد اما این تنها راهیه که میتونم راحت تر حرفمو بهت بزنم ات من عاشقتم تو تنها کسی هستی که از ته دلم دوسش دارم با من ازدواج میکنی؟
ات:جیمین ( گریه )
دیگه نتونست جلویه اشکاش رو بگیره شروع کرد به گریه کردن همون لحظه در با صدای بدی باز شد شیش تا پسر ریختن داخل یکی از یکی حالشون بد تر بود به خصوص تهیونگ همشون دوست صمیمیشون رو از دست دادن
تهیونگ:چطور میتونی الان اون بالا وایسی و به این مرتیکه جواب بدی ها؟(عربده و گریه)
ات:تهیونگ
تهیونگ:اسم منو به زبونت نیار تو یه قاتلی قاتل تو باعث شدی جیمین خودکشی کنه(عربده و گریه)
ات:چی گفتی؟
تهیونگ:جیمین مرده بخاطر تو خودکشی کرد ( گریه )
حالا دیگه حالش بد تر از قبل شده بود دلش میخواست همین الان یه چاقو برداره و خودشو بکشه و خب همین اتفاق هم افتاد این دوتا عاشق بهم قول داده بودن که تا وقتی هردوشون زندن زندگی کنن
فلش بک
جیمین:چطوری انقدر خوشگلی
ات:یاااا خجالتم نده
جیمین: میدونستی بدون تو میمیرم
ات:و میدونستی اگه تو بمیری منم باهات میمیرم
جیمین،:پس بیا بهم قول بدیم
ات:چه قولی؟
جیمین: قول بدیم بدون هم دیگه زندگی نکنیم
ات:باشه
اون روز این قول رو بهم دادن اما هیچ کدومشون نمیدونستن که یه روزی این اتفاق میوفته هیچ کس حتی روحشم خبر نداشت اما خب زندگیه هرچیزی ممکنه
؟: خانم آیا وکیلم؟
اومد حرفی بزنه اما خواهرش اون خرس رو فشار داد و صدای جیمین تو کل سالن پخش شد
صدای جیمین: میدونم خیلی تعجب کردی که الان صدای من پخش شد اما این تنها راهیه که میتونم راحت تر حرفمو بهت بزنم ات من عاشقتم تو تنها کسی هستی که از ته دلم دوسش دارم با من ازدواج میکنی؟
ات:جیمین ( گریه )
دیگه نتونست جلویه اشکاش رو بگیره شروع کرد به گریه کردن همون لحظه در با صدای بدی باز شد شیش تا پسر ریختن داخل یکی از یکی حالشون بد تر بود به خصوص تهیونگ همشون دوست صمیمیشون رو از دست دادن
تهیونگ:چطور میتونی الان اون بالا وایسی و به این مرتیکه جواب بدی ها؟(عربده و گریه)
ات:تهیونگ
تهیونگ:اسم منو به زبونت نیار تو یه قاتلی قاتل تو باعث شدی جیمین خودکشی کنه(عربده و گریه)
ات:چی گفتی؟
تهیونگ:جیمین مرده بخاطر تو خودکشی کرد ( گریه )
حالا دیگه حالش بد تر از قبل شده بود دلش میخواست همین الان یه چاقو برداره و خودشو بکشه و خب همین اتفاق هم افتاد این دوتا عاشق بهم قول داده بودن که تا وقتی هردوشون زندن زندگی کنن
فلش بک
جیمین:چطوری انقدر خوشگلی
ات:یاااا خجالتم نده
جیمین: میدونستی بدون تو میمیرم
ات:و میدونستی اگه تو بمیری منم باهات میمیرم
جیمین،:پس بیا بهم قول بدیم
ات:چه قولی؟
جیمین: قول بدیم بدون هم دیگه زندگی نکنیم
ات:باشه
اون روز این قول رو بهم دادن اما هیچ کدومشون نمیدونستن که یه روزی این اتفاق میوفته هیچ کس حتی روحشم خبر نداشت اما خب زندگیه هرچیزی ممکنه
۱۲.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.