خشن ترین مافیا❥
خشن ترین مافیا❥
𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚☆
«𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐»
ا/ت : چرا درکم نمیکنه
و خودم و پرت کردم رو تخت و شروع کردم به گریه کردن
تهیونگ : ا/ت چی شده دختر چرا گریه میکنی
ا/ت : تهیونگ میشه بغلم کنی برات تعریف میکنم
تهیونگ : ا/ت بغل کردم و تکیه دادم به تاج تخت و مو هاش و نوازش کردم
چند مین بعد ا/ت اروم شد
تهیونگ : نمیخوای بگی چی شده
ا/ت : تهیونگ مادرم وقتی با پدرم ازدواج کرد دکتر ها گفتن پدرم نمیتونه بچه دار بشه یعنی مشکل از پدرم بود بعد یک شب که مادرم میره بار اونجا مست میکنه و یکی بهش تجاوز میکنه مادرم از ترس هیچی به کسی نمیگه اما چند ماه بعد مادرم حامله میشه و اون بچه من شدم ، من شدم بچه نامشروعی که زندگی مادرم و خراب کرد و معلوم نیست که پدر واقعیم کجاست مادرم برای اینکه میگفت من زندگیش و نابود کردم من و فرستاد اینجا منم تو بار کار کردم تا خرج خودم و بدم ( با گریه)
تهیونگ : ا/ت گریه نکن من پیشتم
ا/ت : همش که این نیست الان مادرم میگفت پدر بزرگم فوت کرده البته پدر بزرگ واقعیم نیست اون ابروی من و همه جا برد و از خونه پرتم کرد بیرون مادرم گفت که باید برای مراسمش برم
تهیونگ : نمیخوای که بری
ا/ت : مجبورم نمیتونم مادرم و اونجا ول کنم
تهیونگ : نه نه نمیری اگه بری دیگه نمیای(با داد)
ا/ت : چت شده
تهیونگ : نمیری
ا/ت : تهیونگ اروم باش زود میام
تهیونگ : خوبب
تهیونگ رفت سمت کمد و یک چیزی برداشت و امد سمتم و پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به بوسیدنم چند دقیقه گذشت از روم بلند شد نگاه دستام کردم دیدم دستام و با دستبند پلیسی بسته
ا/ت : یااااا تهیونگ این چیه بیا بازش کن😂
تهیونگ : نوچچچ تو هیچ جا نمیری ا/ت تو مال منی نمیزارم از کنارم بری.....
ادامه دارد.....
𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚☆
«𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐»
ا/ت : چرا درکم نمیکنه
و خودم و پرت کردم رو تخت و شروع کردم به گریه کردن
تهیونگ : ا/ت چی شده دختر چرا گریه میکنی
ا/ت : تهیونگ میشه بغلم کنی برات تعریف میکنم
تهیونگ : ا/ت بغل کردم و تکیه دادم به تاج تخت و مو هاش و نوازش کردم
چند مین بعد ا/ت اروم شد
تهیونگ : نمیخوای بگی چی شده
ا/ت : تهیونگ مادرم وقتی با پدرم ازدواج کرد دکتر ها گفتن پدرم نمیتونه بچه دار بشه یعنی مشکل از پدرم بود بعد یک شب که مادرم میره بار اونجا مست میکنه و یکی بهش تجاوز میکنه مادرم از ترس هیچی به کسی نمیگه اما چند ماه بعد مادرم حامله میشه و اون بچه من شدم ، من شدم بچه نامشروعی که زندگی مادرم و خراب کرد و معلوم نیست که پدر واقعیم کجاست مادرم برای اینکه میگفت من زندگیش و نابود کردم من و فرستاد اینجا منم تو بار کار کردم تا خرج خودم و بدم ( با گریه)
تهیونگ : ا/ت گریه نکن من پیشتم
ا/ت : همش که این نیست الان مادرم میگفت پدر بزرگم فوت کرده البته پدر بزرگ واقعیم نیست اون ابروی من و همه جا برد و از خونه پرتم کرد بیرون مادرم گفت که باید برای مراسمش برم
تهیونگ : نمیخوای که بری
ا/ت : مجبورم نمیتونم مادرم و اونجا ول کنم
تهیونگ : نه نه نمیری اگه بری دیگه نمیای(با داد)
ا/ت : چت شده
تهیونگ : نمیری
ا/ت : تهیونگ اروم باش زود میام
تهیونگ : خوبب
تهیونگ رفت سمت کمد و یک چیزی برداشت و امد سمتم و پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به بوسیدنم چند دقیقه گذشت از روم بلند شد نگاه دستام کردم دیدم دستام و با دستبند پلیسی بسته
ا/ت : یااااا تهیونگ این چیه بیا بازش کن😂
تهیونگ : نوچچچ تو هیچ جا نمیری ا/ت تو مال منی نمیزارم از کنارم بری.....
ادامه دارد.....
۴۴.۰k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.