کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت٢٧
+گذشته ها مهم نیس مهم اینه ک فکر الانم مثبته
حلیمو خوردیم و ی خورده گپ زدیم ساعت ب سرعت گذشت و حالا ٩بود فکر نمیکردم انقدر کنارش زمان زود بگذره چ حال خوبیه کنارش بودن سوار ماشین شدیم و راه افتادیم حدود ی ربع بعد رسییدیم
مهردادزنگ خونه رو زد در باز شد رفتیم تو و طبق همیشه سلام و علیک و چ خبر و....
خودم سریع رفتم سر اصل مطلب
+پارسا رو میشناسین
اقای فریدونی گفت
*اره خواستگار دخترم بود چطور
+اقای فریدونی سریع بگم ما بهش مشکوکیم
*اخه خیلی وقته ک خبری ازش نیس
+دلیل نمیشه ک. حالا رفتار مشکوکی ازش ندیدین
*ن فکر نکنم
تلفن همراه سارا رو در اوردم و گفتم
+ببینید تلفن همراه دختر شما تماس اخرش برای ساعت٨شب خونه نبودین چون با خود شما بودع
دیگ تماسی نیست اما تو اس ام اس ب ی شماره ناشناس ک هرچی زنگ میزنی خاموشه پیام داده ک تماسی ک گرفتی و تهدید کردی ب این معنا نیس ک من ترسیدم پسره شالاتان
اون کسی ک تماسو پاک کرده یادش رفته اس ام اسو پاک کنه
*الان ک فکر میکنم منم ب پارسا مشکوکم
+چطور
*هوب پلیسا هم مثل شما از من گوشیو لب تاپشو خواستن اون روز ک پلیسا اینجا بودن پارسا هم بود پلیسا تو حیاط بودن ب من گفتن ک وسایل شخصیشو ک فکر میکنین ب درد ما میخورهه بیارین پارسا ب من اروم گفت ک شما حالت بده نرو من میرم میارم خب حقیقتش من پارسا رو میشناختمو بهش اطمینان داشتم اما دوست نداشتم دخترمو بهش بدم چون بیکار بود و شرط هم گزاشتم ک اگر کار گرفتی میشه روش فکر کرد ولی بعد اون من ک شهاب و دیدم و فهمیدم دخترم اونو میخواد و کار و بار خوبیم داره قبول کردمش
ادامه در پارت بعدی #maryam
پارت٢٧
+گذشته ها مهم نیس مهم اینه ک فکر الانم مثبته
حلیمو خوردیم و ی خورده گپ زدیم ساعت ب سرعت گذشت و حالا ٩بود فکر نمیکردم انقدر کنارش زمان زود بگذره چ حال خوبیه کنارش بودن سوار ماشین شدیم و راه افتادیم حدود ی ربع بعد رسییدیم
مهردادزنگ خونه رو زد در باز شد رفتیم تو و طبق همیشه سلام و علیک و چ خبر و....
خودم سریع رفتم سر اصل مطلب
+پارسا رو میشناسین
اقای فریدونی گفت
*اره خواستگار دخترم بود چطور
+اقای فریدونی سریع بگم ما بهش مشکوکیم
*اخه خیلی وقته ک خبری ازش نیس
+دلیل نمیشه ک. حالا رفتار مشکوکی ازش ندیدین
*ن فکر نکنم
تلفن همراه سارا رو در اوردم و گفتم
+ببینید تلفن همراه دختر شما تماس اخرش برای ساعت٨شب خونه نبودین چون با خود شما بودع
دیگ تماسی نیست اما تو اس ام اس ب ی شماره ناشناس ک هرچی زنگ میزنی خاموشه پیام داده ک تماسی ک گرفتی و تهدید کردی ب این معنا نیس ک من ترسیدم پسره شالاتان
اون کسی ک تماسو پاک کرده یادش رفته اس ام اسو پاک کنه
*الان ک فکر میکنم منم ب پارسا مشکوکم
+چطور
*هوب پلیسا هم مثل شما از من گوشیو لب تاپشو خواستن اون روز ک پلیسا اینجا بودن پارسا هم بود پلیسا تو حیاط بودن ب من گفتن ک وسایل شخصیشو ک فکر میکنین ب درد ما میخورهه بیارین پارسا ب من اروم گفت ک شما حالت بده نرو من میرم میارم خب حقیقتش من پارسا رو میشناختمو بهش اطمینان داشتم اما دوست نداشتم دخترمو بهش بدم چون بیکار بود و شرط هم گزاشتم ک اگر کار گرفتی میشه روش فکر کرد ولی بعد اون من ک شهاب و دیدم و فهمیدم دخترم اونو میخواد و کار و بار خوبیم داره قبول کردمش
ادامه در پارت بعدی #maryam
۲۲.۰k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.