کوک ویو
کوک ویو
رفتم رو میز نشستم صبحونه خوردم و ماشینمو ور داشتم و از خونه زدم بیرون برای تحویل اسلحه
ات ویو
بیدار شدم چشمامو مالوندم لباسمو عوض کردم رفتم پایین اجوما گفت بیا صبحانه بخور
/ دخترم چی می خوری صبحونه
+ اجوما راستش یکم از وقت صبحونه گذشته ی نودل برام درست کن ( آروم و باخنده)
/ باشه عزیزم ( خنده )
ادمین گشادتان حرف می زند؛خوب اجوما رفت نودل درست کرد داد ات مثل بچه کوچولو ها خورد ( بچه ها سن اتو کردم ۱۷😑فحش آزاد)
ات؛آرمین گمشو
ادمین؛نمی خوامممم
و پایان
بابا شوخی کردم فحش نده
بیایید پایین
اومدیدد بریم؟ سراغ فیک
کوک
می حرفد
رفتم اسلحه ها رو تحویل بگیرم که هان سو جون عوضی اومد
علامت هان سو جون £
£به به کوک آقا از ات خانم چه خبر دختر خوشگلیه بنظرم
کوک تو ذهنش
این حرفو زد انگار مغزم درد گرفت چشام خون شد ی مشت زدم ذهنش پر خون شد ادامه دادم
وبه تهیونگ گفتم اسلحه هارو بردارن و فرار کنن بادیگارد های هان سو جون اومدن تو کوک هم با تفنگ به همشون شلیک کرد و هان سو جون با خودش برد
ات ویو
رفتم تلویزیون روشن کنم که زنگ خورد و ی نفر گفت این دعوت نامه برای اقا کوک هست بهشون بدید اوکی گفتم و بازش کردم که دیدم به مهمونی دعوت شده به همراه پارتنر حتما دوست دختر داره با اون میره گذاشتم تو اتاقش اومد فیلم دیدم اجوما برام خوراکی آورد و صدای کلید اومد دیدم کوک اومده تو وداره میاد سمت من
_ هی خانوما چکار می کنی وی چیپس گذاشت داخل دهنش
+ برای فیلم میبینم
_ پس منم الان ممیام
رفتم بالا لباسمو عوض کردم کناره ات نشسته بودم که سرش رو گذاشت رو شونم دیدم خوابه بلندش کردم و بردمش تو اتاق ساعت ۳ نصفه شب بود که دعوت نامه باز شده بغل تختو دیدم کای دعوت کرده بود آبلیمو در آوردم خوابید بغلش
خ
م
ر
ی شرط ۲۵ لایک کامنت بزارید دیگه
رفتم رو میز نشستم صبحونه خوردم و ماشینمو ور داشتم و از خونه زدم بیرون برای تحویل اسلحه
ات ویو
بیدار شدم چشمامو مالوندم لباسمو عوض کردم رفتم پایین اجوما گفت بیا صبحانه بخور
/ دخترم چی می خوری صبحونه
+ اجوما راستش یکم از وقت صبحونه گذشته ی نودل برام درست کن ( آروم و باخنده)
/ باشه عزیزم ( خنده )
ادمین گشادتان حرف می زند؛خوب اجوما رفت نودل درست کرد داد ات مثل بچه کوچولو ها خورد ( بچه ها سن اتو کردم ۱۷😑فحش آزاد)
ات؛آرمین گمشو
ادمین؛نمی خوامممم
و پایان
بابا شوخی کردم فحش نده
بیایید پایین
اومدیدد بریم؟ سراغ فیک
کوک
می حرفد
رفتم اسلحه ها رو تحویل بگیرم که هان سو جون عوضی اومد
علامت هان سو جون £
£به به کوک آقا از ات خانم چه خبر دختر خوشگلیه بنظرم
کوک تو ذهنش
این حرفو زد انگار مغزم درد گرفت چشام خون شد ی مشت زدم ذهنش پر خون شد ادامه دادم
وبه تهیونگ گفتم اسلحه هارو بردارن و فرار کنن بادیگارد های هان سو جون اومدن تو کوک هم با تفنگ به همشون شلیک کرد و هان سو جون با خودش برد
ات ویو
رفتم تلویزیون روشن کنم که زنگ خورد و ی نفر گفت این دعوت نامه برای اقا کوک هست بهشون بدید اوکی گفتم و بازش کردم که دیدم به مهمونی دعوت شده به همراه پارتنر حتما دوست دختر داره با اون میره گذاشتم تو اتاقش اومد فیلم دیدم اجوما برام خوراکی آورد و صدای کلید اومد دیدم کوک اومده تو وداره میاد سمت من
_ هی خانوما چکار می کنی وی چیپس گذاشت داخل دهنش
+ برای فیلم میبینم
_ پس منم الان ممیام
رفتم بالا لباسمو عوض کردم کناره ات نشسته بودم که سرش رو گذاشت رو شونم دیدم خوابه بلندش کردم و بردمش تو اتاق ساعت ۳ نصفه شب بود که دعوت نامه باز شده بغل تختو دیدم کای دعوت کرده بود آبلیمو در آوردم خوابید بغلش
خ
م
ر
ی شرط ۲۵ لایک کامنت بزارید دیگه
۱۹.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.