پارت 5دزد پنهان
پارت 5دزد پنهان
ا/ت ویو
ا/ت : ماسکمو دراورد و زل زده بود بهم بهش گفتم آدمایی ندیدی اونم گفت دیدم دیدم بعدم رفت بیرون و درو قفل کرد اوففف معلوم نیست از جون من چی میخواد رفتم کل اتاقو گشتم هیچی داخل اتاق نبود همه ی کشو ها خالی بودن یهو در باز شد و چند تا لباس انداخت رو تخت دوباره درو بست و قفل کرد
جین از پشت در : اینا رو بپوش
ا/ت : ببینم تا کی میخوای منو اینجا نگه داری میدونی که فرار میکنم اول و آخرش اینو که گفتم یاد پنجره افتادم رفتم سمتش ولی حفاظ داشت لعنتی
جین : چی شد نتونستی فرار کنی؟
ا/ت : ببینم تو از کجا فهمیدی
جین : اینکه یکی مثل تو بخواد دوباره خودشو پرت کنه روی دیوارو فرار کنه خیلی زیاده
بعدم دیگه هیچی نگفتم رفتم سمت لباسا برداشتمشون یه لباس گشاد مشکی و شلوار چهارخونه سبز و مشکی اونم خیلی گشاد بود اطرافو نگاه کردم ببینم دوربینی چیزی نباشه هم جارو چک کردم هیچی نبود بیخیال شدم و لباسامو عوض کردم خیلی گشاد بود مخصوصا شلواره
یهو در باز شد خوب شد من لباسامو پوشیده بودم بلد نیست در بزنه این؟
جین : خوبه بهت میاد
تا اومد داخل دوییدم سمت در که گرفتم
جین : هی هی کوچولو کجا
ا/ت : ااههه برو اونور دیگه
جین : دیگه چی امر دیگه ای ندارید ؟
شلواره هی میوفتاد برای همین با دست گرفته بودمش
ا/ت : گفتم برو اونور
جین : منم گفتم نمیرم
ا/ت : ببینم تو کار دیگه ای نداری زنی بچه ای برو به اونا برس
جین : هی من هنوز 22 سالمه برم زن بگیرم
ا/ت : جدی ؟ از این بیشتر بهت میخوره
جین ویو
بعدم خندید و فرار کرد اونطرف اتاق
وقتی میرفت شلوارشو گرفته بود ای خداا این دیگه کیه یه لحظه دعوا داره یه لحظه مثل موش میمونه
رفتم طرفش
جین : پس یعنی من پیرم؟
ا/ت : خب نه شایدم آره دوباره خندید اومدم بگیرمش که دویید رفت روی تخت وایساد
جین : هی ببینم منو دور میزنی؟
رفتم روی تخت که دوباره دویید اونطرف دیوار
میدونستم نقشش چیه به خیال خودش میتونه منو دور بزنه رفتم طرفش که دویید سمت در میخواست فرار کنه که با یه قدم بهش رسیدم و از پشت گرفتمش
جین : نگفتم نمیتونی فرار کنی؟
ا/ت : نگفتی
جین : نگفتم؟
ا/ت: نه من نشنیدم
جین : خب الان بشنو نمیتونی فرار کنی
ا/ت : چی ؟
جین : نمیتونی فرار کنی
ا/ت : چطوری انقدر مطمعنی ؟
جین : تا وقتی من باشم نمیزارم فرار کنی تا وقتی نگی واسه کی کار میکنی عمرا ولت کنم
ا/ت : واسه بقالمون کار میکنم گفته بود سفارشارو بیارم که تو مچمو گرفتی
جین : آها اومدی سفارشارو بیاری فکر کردی نیستم از پنجره اومدی تو آره؟
ا/ت : دقیقا دقیقا زدی تو هدف
گرفتمشو اوردمش داخل اتاق درو قفل کردم که دوباره فکر فرار به سرش نزنه 2 تا صندلی برداشتم و گزاشتم روبه روی هم روی یکیش نشستم و به صندلی روبرو اشاره کردم و بهش گفتم :
جین : بیا بشین
ا/ت : نمیخوام
این چرا انقدر لجبازه رفتم گرفتمش و رو صندلی نشوندمش
جین : خب میپرسم اسمت چیه؟
ا/ت : .....
جین : گفتم اسمت چیه
ا/ت : نمیگم نمیگم که چی
صندلی رو بردم جلو تر
جین : گفتم بگو اسمت چیه
ا/ت : آلیا
جین : دروغ نگو
ا/ت : من دروغ نمیگم
جین : پس که اینطور
نمیخواستم اینکارو بکنم ولی مجبورم کرد
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
ا/ت ویو
ا/ت : ماسکمو دراورد و زل زده بود بهم بهش گفتم آدمایی ندیدی اونم گفت دیدم دیدم بعدم رفت بیرون و درو قفل کرد اوففف معلوم نیست از جون من چی میخواد رفتم کل اتاقو گشتم هیچی داخل اتاق نبود همه ی کشو ها خالی بودن یهو در باز شد و چند تا لباس انداخت رو تخت دوباره درو بست و قفل کرد
جین از پشت در : اینا رو بپوش
ا/ت : ببینم تا کی میخوای منو اینجا نگه داری میدونی که فرار میکنم اول و آخرش اینو که گفتم یاد پنجره افتادم رفتم سمتش ولی حفاظ داشت لعنتی
جین : چی شد نتونستی فرار کنی؟
ا/ت : ببینم تو از کجا فهمیدی
جین : اینکه یکی مثل تو بخواد دوباره خودشو پرت کنه روی دیوارو فرار کنه خیلی زیاده
بعدم دیگه هیچی نگفتم رفتم سمت لباسا برداشتمشون یه لباس گشاد مشکی و شلوار چهارخونه سبز و مشکی اونم خیلی گشاد بود اطرافو نگاه کردم ببینم دوربینی چیزی نباشه هم جارو چک کردم هیچی نبود بیخیال شدم و لباسامو عوض کردم خیلی گشاد بود مخصوصا شلواره
یهو در باز شد خوب شد من لباسامو پوشیده بودم بلد نیست در بزنه این؟
جین : خوبه بهت میاد
تا اومد داخل دوییدم سمت در که گرفتم
جین : هی هی کوچولو کجا
ا/ت : ااههه برو اونور دیگه
جین : دیگه چی امر دیگه ای ندارید ؟
شلواره هی میوفتاد برای همین با دست گرفته بودمش
ا/ت : گفتم برو اونور
جین : منم گفتم نمیرم
ا/ت : ببینم تو کار دیگه ای نداری زنی بچه ای برو به اونا برس
جین : هی من هنوز 22 سالمه برم زن بگیرم
ا/ت : جدی ؟ از این بیشتر بهت میخوره
جین ویو
بعدم خندید و فرار کرد اونطرف اتاق
وقتی میرفت شلوارشو گرفته بود ای خداا این دیگه کیه یه لحظه دعوا داره یه لحظه مثل موش میمونه
رفتم طرفش
جین : پس یعنی من پیرم؟
ا/ت : خب نه شایدم آره دوباره خندید اومدم بگیرمش که دویید رفت روی تخت وایساد
جین : هی ببینم منو دور میزنی؟
رفتم روی تخت که دوباره دویید اونطرف دیوار
میدونستم نقشش چیه به خیال خودش میتونه منو دور بزنه رفتم طرفش که دویید سمت در میخواست فرار کنه که با یه قدم بهش رسیدم و از پشت گرفتمش
جین : نگفتم نمیتونی فرار کنی؟
ا/ت : نگفتی
جین : نگفتم؟
ا/ت: نه من نشنیدم
جین : خب الان بشنو نمیتونی فرار کنی
ا/ت : چی ؟
جین : نمیتونی فرار کنی
ا/ت : چطوری انقدر مطمعنی ؟
جین : تا وقتی من باشم نمیزارم فرار کنی تا وقتی نگی واسه کی کار میکنی عمرا ولت کنم
ا/ت : واسه بقالمون کار میکنم گفته بود سفارشارو بیارم که تو مچمو گرفتی
جین : آها اومدی سفارشارو بیاری فکر کردی نیستم از پنجره اومدی تو آره؟
ا/ت : دقیقا دقیقا زدی تو هدف
گرفتمشو اوردمش داخل اتاق درو قفل کردم که دوباره فکر فرار به سرش نزنه 2 تا صندلی برداشتم و گزاشتم روبه روی هم روی یکیش نشستم و به صندلی روبرو اشاره کردم و بهش گفتم :
جین : بیا بشین
ا/ت : نمیخوام
این چرا انقدر لجبازه رفتم گرفتمش و رو صندلی نشوندمش
جین : خب میپرسم اسمت چیه؟
ا/ت : .....
جین : گفتم اسمت چیه
ا/ت : نمیگم نمیگم که چی
صندلی رو بردم جلو تر
جین : گفتم بگو اسمت چیه
ا/ت : آلیا
جین : دروغ نگو
ا/ت : من دروغ نمیگم
جین : پس که اینطور
نمیخواستم اینکارو بکنم ولی مجبورم کرد
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۷۳.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.