•وقتی برادر ناتنیته و عاشقته•
•وقتی برادر ناتنیته و عاشقته•
🦊 #یونجون 🦊 تک پارتی~🌻
(از اونجایی که سال پیش مامانت با مرد دیگه ای ازدواج کرده بود یه برادر ناتنی داشتی که تو مدت کوتاهی باهم صمیمی شده بودید)
(ا/ت_ یونجون )
روی مبل نشسته بودی و به گوشیت نگاه میکردی و میخندیدی که یونجون اومد و کنارت رو مبل نشست
_میبینم که نیم ساعته داری میخندی، به چی نگاه میکنی؟
+ها؟ من؟ هیچی چیزی نیست
اخمی کرد و بیشتر بهت نزدیک شد تا بتونه گوشیت رو ببینه که وقتی متوجه شدی گوشیت رو خاموش کردی
_چرا داری ازم قایم میکنی؟ نکنه دوست پسری چیزی پیدا کردی؟
با تعجب بهش نگاه کردی و میخواستی بگی نه که نظرت عوض شد و خواستی سر به سرش بزاری
+خب..راستش آره یه پسره هس که..
متوجه عصبی شدنش شدی
_چی؟ چی گفتی؟
+گفتم یه پسره هست تازه باهاش آشنا شدم
_پس بدون اینکه به من بگی با پسرا هم حرف میزنی آره؟
از حرفش تعجب کردی
+صب کن..چرا باید بهت بگم؟ من هرکاری بخوام میکنم😌
نگاه ترسناکی بهت کرد و نزدیکتر شد
_فک کنم قبلنم گفته بودم..کسی بجز من حق نداره بهت نزدیک شه!
خندیدی و گفتی: +هه..چه حرفا! چرا اونوقت؟
اونقدری بهت نزدیک شده بود که فقط چند سانت از هم فاصله داشتین..
_فکر کنم دیگه وقتشه بهت بگم..
بعدش آروم کنار گوشت گفت
_چون من کسیم که دوستت دارم و تو فقط مال خودمی..فهمیدی؟
با شنیدن حرفاش اولش فکر کردی شوخی میکنه ولی بعد دیدن قیافه ی جدی، خواستی ازش فاصله بگیری که قفل شدن دستاش تو کمرت رو حس کردی..
_ولی فکر نکنم مخالف باشیا..
از اونجایی که توهم حس هایی بهش داشتی مخالفت نکردی و گذاشتی بوسه ی عمیقی رو شروع کنه..
(این تک پارتی هستش ولی ادامه ی اینو به صورت چند پارتی تو پست های بعدی نوشتم..که با توجه به اونا این پارت 3 حساب میشه)
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #چوی_یونجون #سناریو_یونجون
#تی_اکس_تی #توباتو #Yeonjun #TXT
🦊 #یونجون 🦊 تک پارتی~🌻
(از اونجایی که سال پیش مامانت با مرد دیگه ای ازدواج کرده بود یه برادر ناتنی داشتی که تو مدت کوتاهی باهم صمیمی شده بودید)
(ا/ت_ یونجون )
روی مبل نشسته بودی و به گوشیت نگاه میکردی و میخندیدی که یونجون اومد و کنارت رو مبل نشست
_میبینم که نیم ساعته داری میخندی، به چی نگاه میکنی؟
+ها؟ من؟ هیچی چیزی نیست
اخمی کرد و بیشتر بهت نزدیک شد تا بتونه گوشیت رو ببینه که وقتی متوجه شدی گوشیت رو خاموش کردی
_چرا داری ازم قایم میکنی؟ نکنه دوست پسری چیزی پیدا کردی؟
با تعجب بهش نگاه کردی و میخواستی بگی نه که نظرت عوض شد و خواستی سر به سرش بزاری
+خب..راستش آره یه پسره هس که..
متوجه عصبی شدنش شدی
_چی؟ چی گفتی؟
+گفتم یه پسره هست تازه باهاش آشنا شدم
_پس بدون اینکه به من بگی با پسرا هم حرف میزنی آره؟
از حرفش تعجب کردی
+صب کن..چرا باید بهت بگم؟ من هرکاری بخوام میکنم😌
نگاه ترسناکی بهت کرد و نزدیکتر شد
_فک کنم قبلنم گفته بودم..کسی بجز من حق نداره بهت نزدیک شه!
خندیدی و گفتی: +هه..چه حرفا! چرا اونوقت؟
اونقدری بهت نزدیک شده بود که فقط چند سانت از هم فاصله داشتین..
_فکر کنم دیگه وقتشه بهت بگم..
بعدش آروم کنار گوشت گفت
_چون من کسیم که دوستت دارم و تو فقط مال خودمی..فهمیدی؟
با شنیدن حرفاش اولش فکر کردی شوخی میکنه ولی بعد دیدن قیافه ی جدی، خواستی ازش فاصله بگیری که قفل شدن دستاش تو کمرت رو حس کردی..
_ولی فکر نکنم مخالف باشیا..
از اونجایی که توهم حس هایی بهش داشتی مخالفت نکردی و گذاشتی بوسه ی عمیقی رو شروع کنه..
(این تک پارتی هستش ولی ادامه ی اینو به صورت چند پارتی تو پست های بعدی نوشتم..که با توجه به اونا این پارت 3 حساب میشه)
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #چوی_یونجون #سناریو_یونجون
#تی_اکس_تی #توباتو #Yeonjun #TXT
۱۳.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.